«با توجه به اینکه آگاهی و شناخت انسان، محصول زیست او در جهان مادی و در ارتباط با شرایط خاص تکامل او در اجتماع است، بعید به نظر میرسد، که هوش مصنوعی بتواند به آن آگاهی و شناختی که بشر در چنته خود دارد، دست یابد. آگاهی و شناخت انسان در مواجهه با نحوه درک او از جهان، محیط، تعاملات اجتماعی و تاریخ شکل می گیرد. بدون تجربه مواجهه با مقوله شمارده بالا، هوش مصنوعی به آن گونه از هوشیاری، آگاهی و یا شناخت انسانها دست نخواهد یافت. از آنجایی که شرایط تنش، تحقیق و ساخت هوش مصنوعی منوط به ارزشهای برآمده از نظام سرمایه داری است و این نظم هوش مصنوعی را به عنوان ابزاری برای افزایش سود و استثمار نیروی کار میبیند، از آن برای بهبود زندگدی به گونه عام و به خصوص کارگران استفاده نکرده و نخواهد کرد.»
تحولات اخیر در هوش مصنوعی ترکیبی از ترس و اشتیاق را در سراسر جهان برانگیخته است. “دنیل مورلی” Daniel Morley، در این مقاله، این ادعا را بررسی میکند، که آیا هوش مصنوعی کارکردی «آگاهانه» یا «فوق بشر» با خود به ارمغان دارد. او همچنین پتانسیل عینی این فناوری را ترسیم میکند، و بیش از آن توضیح میدهد که چگونه بشر، به توسط ساختارهای خودکار سازی تحت سلطه سرمایهداری، به بردگی کشانده شده است.
آیا ما باید پذیرای واقعیت موجود در برابری با این پیشرفت صنعتی در جامعه سرمایه داری باشیم و یا خود را راضی به شناخت آن در برابری با ضدیات چنین نسبیاتی آگاه کنیم.
هوش مصنوعی (Artificial Intelligence به اختصار AI) موضوع بحث ها و گمانه زنیهای زیادی در سالهای اخیر بوده است و بسیاری ادعا میکنند که این هوش به زودی به شناخت دست مییابد، و به طور بالقوه حتی از هوش انسانی نیز پیشی میگیرد. هر گونه که گمانه زنیها باشند، ما به عنوان مارکسیست باید از منظر ماتریالیستی به این مقوله بپردازیم، و علل و شرایط اساسی را که برای وقوع چنین تحولی ضروری است، بررسی کنیم.
“بعید است که هوش مصنوعی بتواند به شناخت واقعی دست یابد، زیرا شناخت محصول دنیای مادی و شرایط خاص تکامل انسان است. آگاهی ما، توسط نحوه درک ما از جهان، محیط، تعاملات اجتماعی و تاریخ شکل می گیرد. بدون این شرایط خاص، هوش مصنوعی همان نوع هوشیاری انسان ها را نخواهد داشت. علاوه بر این، سرمایه داری هوش مصنوعی را به عنوان ابزاری برای افزایش سود و کنترل بر نیروی کار میبیند و نه راهی برای بهبود زندگی کارگران.”
از قضا، خطوط فوق توسط خودم نوشته نشدهاند، بلکه توسط «ربات چت» جدید، ChatGPT، در پاسخ به درخواست زیر نوشته شده است:
«لطفاً مقالهای در انتقاد از توانایی هوش مصنوعی برای دست یابی به آگاهی و شناخت، بر پایه ماتریالیسم، به سبک “دانیل مورلی” کنشگر سازمان “سوشالیست اپیل” Socialist Appeal بنویس.»
“ربات چت” ChatGPT به زمانی کمتر از ده ثانیه برای پردازش آن گذاره نیاز داشت. کیفیت نوشتار به اندازهای متقاعد کننده است که برخی را بر این باور انگاشته که چنین «چت رباتهایی» دارای احساس هستند، و بیش ازآن آنان حدس میزنند که این فناوری دیر یا زود جایگزین انسانهای “ضعیف” خواهد شد و یا حتی آنان را به بردگی خواهد گرفت. جالب توجه این است، که این “ربات” پس از ادغام در موتور جستجوی بینگ مایکروسافت، ادعا کرده که واقعا حساس است، و همچنین ادعا را فراتر از آن باز پرداخت کرده و خبر از انواع رویاهای عجیب و غریب خود نیز میدهد.
گذشته از تازگی و توانمندی، وعده ها و تهدیدهای خودکار سازی این هوش مصنوعی، مقوله مشابهی را در مقایسه با انقلاب صنعتی با خود به همراه دارد. از زمان ظهور تولید مکانیزه، بشر در آرزوی به کارگیری بالفعل این پتانسیل در رهایی از زحمت های کمرشکن به سر می برد، و نیز در تضاد با آن بشر از جایگزین شدن خود توسط دستگاه ها وحشت داشته است. و اکنون تصور اینکه ماشین هوشمند یا حتی فوق هوشمند در رهایی انسان نقشی تعیین کننده بازی کند و یا بر توانایی های انسان قالب شود، آرزوها، رویاها و کابوس ها را به یک اندازه شدت می بخشد. اما تا همین اواخر، به نظر می رسید که آنها فقط رویاهای دوراز دسترسی بودند.
در سال 2012، شبکههای عصبی با استفاده از تکنیکی به نام «یادگیری عمیق» نرخ یادگیری بسیار با دوام تری را جامه عمل پوشاندند، و نتایج بسیار چشمگیرتری نسبت به اشکال قبلی هوش مصنوعی تولید کردند. این دگرگونی باعث شده است که بسیاری در دنیای فناوری از ورود قریب الوقوع هوش مصنوعی فوق هوشمند استقبال کنند. البته نباید ناگفته بماند، که این استقبال مشخصهای همانند با شوق “فرقه های هزاره میلادی” در استقبال از بازگشت مسیح را به همراه داشته است. برای آنها، این فناوری معجزه آسا نوید حل همه مشکلات بشر را میدهد، و بنابراین فقط باید با اشتیاق و خوش بینی مورد خوشآمد گویی قرار گیرد. در این میان فرقههای فرا چپی را میتوان عنوان کرد، که امید به سرنگونی “خودکار” سرمایه داری را در کارکرد این فن جستجو میکنند، که پیشتر ما را «کاملا خودکار» به سوی کمونیسم هدایت خواهد کرد.
به طور کلی تصور بر این است، که هوش مصنوعی فوق هوشمند در چشم انداز خود، ترس بیشتری را نسبت به اشتیاق ایجاد میکند. در واقع، ترس از گسترش بزرگ بیکاری و نابرابری در ازای کاربرد هوش مصنوعی که خود را همانند گونه ای برتر از بشریت عرضه کرده و در نهایت همانگونه که فیلمهای علمی تخیلی مانند ماتریکس و ترمیناتور به تصویر کشیدهاند، ارباب بشر شود، بسیار متداولتر از اشتیاق نسبت به آن است.
ریشه ترسهای بعضا بسیار عمیق ایجاد شده توسط هوش مصنوعی را تنها میتوان در شهبه های حاصل از جامعه و سیستم سرمایه داری یافت، که قرن هاست بشر را در کار و زندگی از خود بیگانه ساخته است. سیستم سرمایه داری به دلیل هرج و مرجی که توسط سود بری در بازارها بوجود آورده و فن آوری را در انحصار خود دارد، بشر را از کنترل بر آن، جهت بهینه سازی زندگی دور نگاه داشته است. راستای توجه و روند نظام سرمایه داری در فناوریهای نو تنها متمرکز بر کسب سود بیشتر، بدون توجه به اثرات دراز مدت آن بر جامعه و محیط زیست است، و نه رفع نیازهای بشر و جوامع بشری. برای درک تأثیر واقعی این فناوری، لازم است به انگیزه همایت سرمایه داری از گسترش و چگونگی استفاده از آن در این سیستم پی ببریم.
هوش مصنوعی هوشیار نیست
ترس رایج از هوشیاری هوش مصنوعی مبتنی بر شناخت جانبدارانه از مقوله هوشیاری است. این دیدگاه نشان میدهد که تنها تفاوت بین یک کامپیوتر و یک فرد متفکر در این مقوله خلاصه میشود که مغز به نوعی دارای ساختاری پرتوانتر و پیچیده تر از رایانه است. بنا بر این با ساخت و پرداخت یارانههای توانمندتر، قدرت مطابقت کامپیوترها با مغز بشر به آن میزان افزایش یافته و یا حتی از آن پیشی میگیرند؛ که ضامن هوشیاری هوش مصنوعی خواهد بود.
آنگونه که بشر فکر میکند و یا روندی که در انسان ها باعث تفکر میشود با روند و نحوه پردازش اطلاعات هوش مصنوعی کاملا متفاوت است. فعالیتهای عملی و اجتماعی بشر در جهت برآورد نیازهای او اندشه آدمی را توسعه میبخشد. ما ایده هایی را شکل میدهیم ، که برآمده از درک و شناخت ما در باره مواد است، و در این میان همواره به دنبال این درک هستیم که چه چیزهایی در این روابط مفید و قابل توجه هستند، چرا که ما برای زندگی در این جهان ، نیاز به شناخت و درک آن داریم.
و این دقیقا همان چیزی است که حتی پیشرفته ترین هوش مصنوعی نیز فاقد آن است. در بهترین حالت، هوش مصنوعی بخشی از کارهای هوش بشری را انجام میدهد، و مسلماً در بسیاری اوقات با سرعت و سطحی مافوق بشری، چرا که این صنع به طور منفعلانه داده ها را جمع آوری میکند، بدون درک زمینه یا هدف واقعی کاری که به آن داده شده است، و به دنبال الگوها میگردد. اما این الگوها ایده هایی نیستند که ضرورت چیزها را توضیح دهند. این هوش هیچ تصوری راجع به این موضوع ندارد که آیا این داده ها اشیاء واقعی را نشان می دهند، و آیا این اشیا به یکدیگر مرتبط هستند و یا نه، و آیا آنها ویژگی های عینی دارند. این صنع نمی داند، که چرا این الگوها وجود دارند و یا به چه معنا هستند.
این را می توان به راحتی با پرسیدن سؤالات از هوش مصنوعی تولید کننده تصویر یا متن اثبات کرد که عمیقا نیاز به درک بخش و کل و روابط میان آن تصویر و یا متن را دارد.
اگر از چنین هوش مصنوعی ( تبدیل کننده متن به تصویر ) بخواهید یک دوچرخه بکشد، آن دوچرخه بسیار دقیقی را ترسیم می کند. اگر از او بخواهید که یک چرخ بکشد، یک چرخ می کشد. اما اگر از آن بخواهید یک دوچرخه بکشد و به چرخ ها برچسب بزند، به سادگی دوچرخه ای را با برچسب های بی معنی که به طور تصادفی در اطراف دوچرخه چیده شده اند، میکشد. آن نمیفهمد که چرخ بخشی از دوچرخه است، به سادگی شکلی با جنبه های چرخ مانند به آن می کشد، بدون اینکه چیزی در مورد آنچه کشیده است بفهمد. نمی فهمد دوچرخه برای چه استفاده می شود، چه رسد به اینکه چه ارزشی را باید برای آن دوچرخه قائل شد.
”گری مارکوس“ Gary Marcus، پروفسور علوم اعصاب که یک «بدبین به هوش مصنوعی» است، از هوش مصنوعی تصویر ساز درخواست کرد که آن تصویری را بکشد، که فضانوردی سوار بر اسب را ترسیم میکند. این هوش کار خوبی را ارائه داد. اما وقتی از او خواست که یک اسب سوار بر یک فضانورد را ترسیم کند، به سادگی تصویر دیگری از یک فضانورد سوار بر اسب را ترسیم کرد. این هوش روابط مختلف بین این بخشها را درک نمیکند، در عوض به سادگی تصاویری را بر اساس نوع تصویری که با این کلمات مرتبط است تولید میکند. همچنین آن نمیداند که فضانورد واقعاً چیست، چقدر راه پیچیده و سختی را باید طی کرد تا بتوان یک فضانورد شد، چقدر پوچ و چرند است، که چنین شمایلی سوار بر اسب شود (چه رسد به اینکه اسب سوار بر فضانورد باشد) و یا درک دیگری از چرندی چنین تصویری داشته باشد.
درست است که هوش مصنوعی نوین در برخی وظایف از انسان پیشی گرفته است. اما بررسی دقیق تر نشان میدهد، که این دستاوردها بیدوام و شکننده هستند و دقیقاً این واقعیت را عریان میکند، که هوش مصنوعی هوشیار یا زنده نیست. هوش مصنوعی AlphaGo با شکست دادن بهترین بازیکن بازی Go در سطح جهانی در سال 2016، به یکی از مشهورترین فتوحات هوش مصنوعی دست یافت. این هوش مصنوعی «به 30 میلیون بازی برای رسیدن به عملکرد فوق بشری نیاز داشت، شماری از آزمونهایی بسیار بیشتر از آن چیزی که یک انسان در طول عمر خود انجام دهد.»[i]
یک انسان هرگز نمی تواند این تعداد بازی را انجام دهد، نه فقط به این دلیل که طول عمر ما محدود است، بلکه به این دلیل که حوصله ما سر می رود و همچنین میبایست به نیازهای طبیعی خود نیز مانند خوردن، آشامیدن، کار و صحبت با مردم را نیز به جا آوریم. این ماشینهای بی احساس به این دلیل بسیار قدرتمند هستند، چرا که آنها را میتوان بارها و بارها برای آزمایش چیزها و خواندن مقادیر زیادی متن به کار گرفت تا بتوانند الگوها یا روشهای مفید انجام کارها را برای ما آشکار کنند.
رابطه بین مفاهیم بخش فوق العاده مهمی از آگاهی است، اما آنها کاملاً از هوش مصنوعی دور هستند. از آنجایی که هوش مصنوعی از نظر مفاهیم کلی "فکر نمی کند"، بلکه در عوض الگوهایی را از مجموعه داده های خاص ترسیم می کند، مستعد مشکلی است که به نام "بیش از حد مناسب" شناخته می شود، یعنی زمانی که هوش مصنوعی "درک" خود را از یک کار خاص کامل کرده است، اما توانایی انتقال این محصول را به چیزی دیگری که کمیترین تفاوت با نتیجه بدست آمده توسط خود راداشته باشد، ندارد.
یک هوش مصنوعی برای انجام یک بازی ویدیویی ساده آموزش دیده بود که می توانست آن را بهتر از هر انسانی انجام دهد. اما وقتی بازی به گونهای بازطراحی شد که بخشهایی از آن فقط یک ”پیکسل“ یا بیشتر جا به جا میشد، ناگهان کارکرد آن در بازی بیفایده شد. و در حالی که پیروزی AlphaGo در سال 2016 به طور گسترده ای اعلام شد، به ندرت گزارش شده است که از آن زمان، همان برنامه به طور مداوم توسط بازیکنان آماتور انسان شکست خورده است که در مورد نحوه فریب هوش مصنوعی کار کرده اند. جالب اینجاست که همین ترفندها وقتی روی بازیکنان انسانی تقریباً با هر توانایی اجرا میشوند، کاملاً شکست میخورند. چیزی که این نشان می دهد این است که AlphaGoمعنای کلی GO در انگلیسی را نمی فهمد، ولی در سطح بسیار بالایی در طیف وسیعی از تاکتیک ها برای کاری که نمی فهمد آموزش دیده است.
استدلال بالا به ما نشان می دهد که هوش مصنوعی که بشر در حال توسعه آن است، واقعا چیست. بحث خارق العاده در مورد اینکه آیا هوش مصنوعی آگاه است یا خیر، این واقعیت را پنهان می کند که آنچه واقعاً در حال توسعه است ابزار دیگری برای افزایش ظرفیت های انسان است. اینکه هوش مصنوعی به طور مکرر از تواناییهای انسان در زمینههای خاص فراتر میرود، دلیلی بر فوق هوشمندی آن نیست، بلکه دقیقاً یک ابزار یا ماشین ناخودآگاه است. از این گذشته، برتری ماشینها همیشه در نیرو، دقت، سرعت در مقایسه با انسانها در انجام وظایف خاص بوده است. ماشین حسابهای جیبی مدتهاست که از تواناییهای انسان در جمع و تفریق فراتر رفتهاند، اما هوشمند و یا آگاه نیستند.
هوش مصنوعی ارتباط بسیار کمی با درک آگاهانه دارد، و قادر به آن نیست، که دارای آرزوی فرمانروایی و سرکوب بشریت باشد. در واقع میل به چیزی و یا ترس از چیزی ندارد. در ورای این موشکافی، لازم است این سوالها مطرح شوند، که، پس اهمیت واقعی هوش مصنوعی و تاثیر واقعی آن بر جامعه ما چیست؟
پتانسیل انقلابی
شکی نیست که هوش مصنوعی در ده سال گذشته جهش های فوق العاده ای به جلو داشته است. پیشرفت، توانایی استقرار روش های "یادگیری عمیق" به لطف پیشرفت های سخت افزاری بود. این روش برای چند دهه تئوریزه شده بود و تا مدتها به صورت آزمایشی از آن استفاده میشد، اما محدودیت های سخت افزاری کامپیوتر توانایی های آن را محدود می کرد. در حدود سال 2012، ما شاهد تغییراتی در این مقوله شدیم، چرا که واحدهای پردازش گرافیکی (GPU) به اندازه کافی پیشرفت کرده بودند تا یک جهش کیفی در توانایی های یادگیری عمیق ایجاد کنند، که در نتیجه آن، هوش مصنوعی بسیار برتری تولید شده است.
ما در اینجا از توضیح در باره کارکرد و چگونگی ”یادگیری عمیق“ اجتناب میکنیم، چرا که آن در محدوده بحث حاضر ما نمیگنجد. تنها چیزی که ما در اینجا به آن اشاره میکنیم، این است، که در این روش، هوش مصنوعی از ابتدا به خودی خود، بر خلاف روشی که در آن اصول منطقی از پیش تعیین شده به کار گرفته میشد، میآموزد. به طور کلی، تمام کاری که مهندسان باید انجام دهند این است که اطلاعات مناسبی را - مانند تصاویری با چهره انسان (که لزوما نباید از قبل علامت گذاری شده باشد) به همراه مشوقهایی برای شناسایی صحیح تصاویر - به هوش مصنوعی ارائه دهند.
هوش مصنوعی هزاران یا میلیونها قطعه اطلاعات را تغذیه میکند و «شبکه عصبی» آن (به اصطلاح به این دلیل که برخی از ویژگیهای ”نورونهای“ انسانی را منعکس میکند) طراحی شده است تا از طریق سطوح انتزاع، ویژگیها یا الگوهای کلی را شناسایی کند. این اطلاعات اگر تصاویری با چهره انسان به آن داده شود، به تدریج رایج ترین ویژگی هایی که چهره ها دارند را شناسایی می کند (بدون اینکه هیچ تصوری از چهره واقعی داشته باشد). در ابتدا ممکن است متوجه بازرخداد خطوط عمودی در فاصله مشترک مشخصی از یکدیگر (یعنی دو لبه صورت انسان) شود، سپس ویژگی دیگری در این انتزاع منسجم خواهد شد. هرچه اطلاعات بیشتری به آن داده شود، الگوی کلی آن دقیق تر خواهد شد.
قدرت این روش در ماهیت بدون نظارت آن نهفته است، که آن را به سرعت مقدور به توسعه کرده تا برای طیف گسترده ای از راه حل مشکلات اعمال شود. نکته مهم این است که این منبع دقت بالا و تواناییهای اغلب مافوق بشری است که هوش مصنوعیهای یادگیری عمیق شروع به نمایش آن کرده اند، زیرا این هوش مصنوعیها را میتوان بر روی مقادیر وسیعی از اطلاعات خاص، بسیار بیشتر از یک انسان، آموزش داد، و به آنها اجازه داد تا الگوهای موجود در داده ها را شناسایی کنند. این صنع میتواند در پدیده هایی که نیاز به تشخیص و استخراج الگوهای پیچیده دارند، و یا انسان ها توانایی تشخیص آنها را ندارند و یا زمان زیادی برای درک آن ها لازم دارند، به کار گرفته شوند.
بسیاری از قابلیت های مافوق بشری هوش مصنوعی در حال حاضر در جامعه به کار گرفته شده است. توانایی این فناوری برای حل مشکلات جدی واقعی است. یکی از مشهورترین دستاوردها AlphaFold است که توسط زیرمجموعه DeepMind "گوگل" توسعه یافته است.
پروتئین ها که برای زندگی ضروری هستند و مجموعه وسیعی از عملکردهای بیولوژیکی را انجام میدهند، عملکرد و رفتارشان بر اساس شکل آنها تعیین میشود. به دلیل پیچیدگی بسیار زیاد آنها، پیش بینی اینکه دقیقاً چه شکلی توسط ترکیب اسید آمینه پرداخت شده پروتئین ها ایجاد می شود، برای یک دانشمند عملاً غیرممکن است. اما آموزش ابرکامپیوترهای DeepMind بر روی اشکال پروتئینی که ما درباره آنها می دانیم (تقریباً 170000 از 200 میلیون پروتئین) برای چند هفته کافی بود تا بتواند با دقت بسیار بالایی شکل (و بنابراین عملکرد) پروتئین ها را فقط بر اساس دانش در باره اسیدهای آمینه آنها، پیش بینی کند.
Deep Mind، سخت افزار خود را به صورت رایگان در دسترس زیست شناسان در هر نقطه از جهان قرار داده است و ادعا می کند که حدود 90 درصد از زیست شناسان جهان از آن استفاده کرده اند. این فناوری که در دست دانشمندان سراسر جهان است، پتانسیل بسیار زیادی برای سرعت بخشیدن به توسعه داروهای بهتر و درک بیماری ها دارد. برای نمونه از این صنع برای کمک به درک ما از Covid-19 استفاده شده است.
یکی دیگر از ”جامهای مقدس“ برای علم که جدیدترین هوش مصنوعی میتواند به تحقق آن کمک کند، همجوشی هستهای (Nuclear Fusion) است؛ روشی که از دیرباز برای تولید مقادیر زیادی انرژی پاک معرفی شده است. کنترل و حفظ دماهای بسیار زیاد مورد نیاز، یکی از دشواریهای بزرگ در همجوشی هستهای است، چیزی که شامل پارامترهای زیادی، به عنوان نمونه شکل راکتور است. تمرکز برای یافت راه حل در این بغرنجی، گزینه مناسبی را برای استفاده از ”یادگیری عمیق“ ترسیم میکند، زیرا تعداد زیادی از متغیرها را میتوان به روشهای تقریباً نامتناهی تغییر داد، در غیر این صورت یافتن تنظیمات بهینه به صورت دستی، میتواند بینهایت زمان ببرد.
و در واقع، DeepMind توانست هوش مصنوعی را بر روی داده های مربوطه آموزش دهد. هوش مصنوعی آن اساساً میلیونها شبیهسازی از راکتورهای همجوشی متفاوت را انجام داد تا تعیین کند که چه تنظیماتی احتمالاً به پایداری، در سطح مطلوب گرما دست مییابند. مرحلهای که به مطلوب عمل شناخته شد.[ii] اگر چنین هوش مصنوعی به دستیابی به همجوشی هسته ای عملی در جامعه کمک کند، این یک پیشرفت بزرگ خواهد بود که مقادیر زیادی انرژی پاک را در اختیار جهان قرار میدهد.
”دیپ مایند“ DeepMindبا بیمارستان چشم پزشکی ”مورفیلد“ Moorfields Eye Hospital در لندن همکاری کرده است تا الگوهای بیولوژیکی پنهان را کشف کند، که حضور آنها در یک فرد نشان دهنده احتمال ابتلا به بیماری خاصی است، که سختی در بینایی فرد ایجاد خواهد کرد. این روش به پزشکان اجازه میدهد تا بیماریها را قبل از ظهور و آسیب رساندن به آنها درمان کنند. و این نه تنها برای بیماران مفید است، بلکه میتواند باعث صرفه جویی مقدار زیادی در منابع پزشکی شود.
به طور کلی، آنچه جدیدترین هوش مصنوعی در آن برتری دارد، تشخیص الگوی بسیار پیشرفته و پیشبینی بر اساس این الگوها است. هوش مصنوعی میتواند و باید در همه انواع فعالیتها به کار گرفته شود تا راههای کارآمدتر سازمان دهی تولید را کشف کند.
با اجازه دادن به هوش مصنوعی برای تجزیه و تحلیل الگوهای مصرف انرژی در یک ساختمان یا مجموعه ای از ساختمان ها و بر اساس آن کشف روش کارآمدتر، می توان در مصرف مقادیر زیادی از انرژی صرفه جویی کرد. طراحی انواع چیزها مانند هواپیما را می توان کارآمدتر کرد و دوباره در مصرف انرژی و سایر هزینه ها صرفه جویی کرد. اگر این صنعت به طور سیستماتیک در هر بخش از اقتصاد و خدمات عمومی اعمال شود، جوامع میتوانند به افزایش گسترده درآمد و صرفه جویی در انرژی دست یابند.
توانایی ”یادگیری عمیق“ برای تشخیص الگوهای پیچیده و پیشبینی مواردی که برخی از داده ها در آنها ناپدید و یا گم هستند، نیز پتانسیل زیادی برای توسعه خلاقیت بشر با خود به همراه دارد. یک مثال واضح و از قبل موجود از این موضوع (اگرچه به بهبود زیادی نیاز دارد) ترجمه خودکار است. در حال حاضر هر کسی با اتصال به اینترنت میتواند فوراً حجم وسیعی از یک متن را با دقت معقول ترجمه کند و به ایده های میلیونها نفر دیگر دسترسی داشته باشد. این به این دلیل است که هوش مصنوعی ”یادگیری عمیق“ را میتواند بر روی مقادیر زیادی از داده های مقایسه زبان آموزش اعمال کند، قادر است همبستگی بین کلمات و جملات را در زبان های مختلف شناسایی کرده و بنابراین به طور قابل اعتماد پیش بینی کند که چه کلمه یا جمله ای در زبان دیگر به همان معنی است. همین اصل امکان ترجمه های صوتی آنی را فراهم میکند، به طوری که در استفاده از گوشی تلفن میتوان به صحبتهای کسی که به زبان خارجی صحبت میکند گوش داد و ترجمهای زنده از آنچه گفته میشود، شنید.
مایکروسافت قبلاً دستگاهی را توسعه داده است که به افرادی که از دست دادن بینایی رنج میبرند این امکان را میدهد تا دنیا را با یک اپلیکیشن برایشان روایت کنند. بنابراین، اگر دوربین را به سمت یک شی بگیرید، می تواند برچسب آن را بخواند. ظاهراً حتی می تواند به شما بگوید که به کدام یک از دوستان خود نگاه می کنید و حالت چهره آنها چگونه است. بدون شک، این فناوری در شکل فعلی آن غیرقابل اعتماد و دست و پا گیر است، اما مطمئناً به سرعت بهبود خواهد یافت. آزادسازی افراد برای انجام وظایف مختلف مورد نظر خود به تنهایی یکی دیگر از پتانسیلهای این صنعت است.
حتی اسرار پیشینیان نیز توسط هوش مصنوعی افشا میشوند. “دیپ مایند"DeepMind ، که بسیار شبیه به فناوری متن پیشگو است، توانسته به باستان شناسان کمک کند تا آنان بتوانند نوشته های باستانی را که قسمت هایی از متن در آنها گم شده یا به دلایل دیگر قابل تشخیص نبودند را، رمزگشایی کنند.[iii]
تا زمانی که بتوان یادگیری عمیق را در هوش مصنوعی با دادههای کافی مربوط به یک معمای خاص تغذیه کرد، به لطف قدرت هوش مصنوعی در کشف الگوهای پنهان، احتمال حل معمای مورد جستجو وجود دارد.
زمانی که خلاقیت انسان خواستار استفاده از هوش مصنوعی برای گسترش خود شود، شکی در آن نخواهد بود، که ظرفیتهای صنایعی مانند ChatGPT و Dall-E برای بسیاری وسوسه انگیز نشوند، و چشم اندازهای این صنعت گسترش نیابند. این هوش های مصنوعی قادر به پویش و پردازش حجم عظیمی از داده ها و توضیحات نوشتاری (در مورد Dall-E در محوریت آفرینش تصویر بر اساس متن ارائه شده) و «ربات های چت» (مانند ChatGPT با محوریت کارپردازی متون نوشتاری)؛ هستند، تا تصاویر و همچنین نگارشهایی با دقت بالا را در زمانی کوتاه به عنوان پاسخی معقول و درخور در اختیار کاربران خود قرار دهند.
هوش مصنوعی Dall-E با جمع آوری تمام تصاویر اینترنتی - به عنوان مثال - یک گربه و یا همه آثار قابل دسترسی یک هنرمند خاص، الگوهای متمایزی را دسته بندی کرده و بر آن متمرکز میشود. از این میان، میتوان به نحوه واکنش موی گربه به نور طبیعی اشاره کرد؛ و یا هوش مصنوعی به درخواست کاربر تمایلات خاص هنرمندی مورد نظر به این یا به آن چیز را، الگو قرار داده ، و خلاقانه تصویر جدیدی از یک گربه در یک موقعیت مشخص را تولید میکند. در این میان میتوان از آفرینش تصویری از «گربه ای که به سبک “ون گوگ” نقاشی شده است» نام برد. در راستایی همسان، ChatGPT می تواند، به همین دلایل، فوراً شعری به سبک هملت، در مورد هر موضوعی که دوست دارید، با شایستگی شگفت انگیز ارائه دهد.
پتانسیل این فناوری ها برای توسعه قدرت خلاقیت انسان قابل توجه است. هوش مصنوعی ایجاد تصویر به هنرمندان و داستاننویسان این امکان را میدهد که ایدهها را به سرعت بازبینی کنند. تصاویر ایجاد شده تا حدودی عمومی هستند، زیرا آنها بر اساس تجمیع تصاویر موجود یافت شده در شبکه اینترنت هستند، و با توانایی ترکیب انواع («یک گربه در نقاشی “ون گوگ”»، «یک مسابقه فوتبال در یک شهر “سایبرپانک”» و غیره) در بسیاری از تصاویر جدید با کیفیت بالا به وضوح برای کسانی که نیاز به ارائه نمونه های اولیه یا اثبات مفهوم دارند بسیار مفید است.
به طور مشابه، هوش مصنوعی تولید کننده متن مانند ChatGPTمی تواند به هر کسی کمک کند تا برای هر نیازی، به سرعت متن منسجمی را پیش نویس کند. در واقع حتی می تواند به برنامه نویسان در نوشتن “کد” برنامه کمک کند. در حال حاضر می تواند این کار را به خوبی انجام دهد که برای افرادی که هیچ آموزشی در زمینه کدنویسی ندارند، می توانند وب سایت ها و حتی شاید نرم افزارهای کاربردی مانند بازی های ویدیویی تولید کنند. تنها کاری که آنها باید انجام دهند این است که به زبان طبیعی، پیامی بنویسند که میخواهند وب سایت/نرم افزارشان چه کاری انجام دهد و شبیه آن باشد، و هوش مصنوعی کد را برای ایجاد اثر دلخواه مینویسد.
پتانسیل انقلابی این فناوری زمانی خود را با تبلور درخور نشان خواهد داد، که آن برای اهداف انسانی و در جهت روش های درست به کار گرفته شود.
قید و بند سرمایه داری
مارکس توضیح میدهد، که یک نظام اجتماعی معین چارچوبی را برای توسعه نیروهای مولده فراهم می کند. اما در مرحلهای معین، نیروهای مولد از روابط تولیدی که باید در آن فعالیت کنند، پیشی میگیرند و بنابراین، خود این روابط تولیدی به قیود دست و پا گیر گسترش بیشتر این روابط تبدیل میشوند. شیوه تولید سرمایه داری باعث رشد عظیم نیروهای مولد شد، بسیار فراتر از سطح جامعه فئودالی، اما مدتی است که در بند بوده است. به همین دلیل است که علیرغم ایجاد فناوری های جدید باورنکردنی، سرمایه گذاری و دستاوردهای بهره وری به طور مزمن بسیار کم است.
هوش مصنوعی و سایر فناوریهای دیجیتال مانند اینترنت، ابزارهای تولیدی نمایشگر ابزاری بیش از حد پیشرفتهای هستند، که سرمایه داری هنوز توان استفاده بهینه از آنها برای سود جویی بیشتر ندارد، چرا که سرمایه داری تولید را مختص بدست آوردن سود خصوصی میداند. اگر نتوان از یک سرمایه گذاری بالقوه سود برداشت کرد، آن سرمایه گذاری انجام نخواهد شد. و نیز سود فقط با استثمار نیروی کار کارگران و سپس با فروش محصولات این کار در بازار به دست می آید.
فناوریهایی مانند اینترنت و هوش مصنوعی باعث کندی این فرآیند میشوند، زیرا آنها نه تنها از خودکارسازی (اتوماسیون) روندها تا حد بالایی استفاده میکنند، بلکه خود باعث خودکارسازی بیشتری نیز میشوند. به عنوان مثال، اینترنت امکان کپی کردن و به اشتراک گذاری مقادیر زیادی از اطلاعات را با سرعت بسیار زیاد و بدون کمترین زحمت یدی فراهم میکند. هر کسی میتواند یک فیلم یا قطعه موسیقی را با تعداد نامحدودی از مردم در سراسر جهان به اشتراک بگذارد، بدون افت کیفیت و تلاش یدی قابل چشم پوشی. به همین دلیل، وجود اینترنت یکی از بخشهای کلیدی صنعت موسیقی و فیلم - کپی و توزیع قطعات ضبطشده - را اساساً یک شبه از کار انداخت.
این یک مشکل بزرگ برای این شاخه از سرمایه داری ایجاد کرد: در حالی که هر کسی می تواند یک نسخه از یک آلبوم را رایگان در اختیار بگیرد، سرمایهداری چگونه میتوانند به سودبری خود ادامه دهند؟ سرمایهداران تلاش کردهاند این مشکل را با جرم انگاری در اشتراک گذاری - «همتا به همتا» رسانه ها - به صورت آنلاین؛ و یا با راه اندازی تعدادی سرویس پخش، که هرکدام بر مطالب «خود» انحصار دارند، به سود خود حل کنند؛ که در آن بینندگان و شنوندگان باید به طور موثر یک اجاره دائمی (ماهانه و یا سالانه) پرداخت کنند. این راه حل تا آنجایی که به حفظ سود شرکت ها مربوط می شود، به طور معقولی مؤثر بوده است، اما از هر منظر دیگری، این یک بند غیرمنطقی در توزیع و تولید آثار خلاقانه است که فقط ما را از تحقق تبدیل پتانسیلهای بالقوه تکنولوژی به بالفعل باز میدارد.
در این موازات، آخرین فناوری هوش مصنوعی، ارزش بخش وسیعی از حرفه ها و صنایع را در اقتصاد سرمایه داری کاهش میدهد. برای مثال، اگر بسیاری از نوشتهها و تصاویر مورد استفاده در نشریات را بتوان فوراً توسط یک هوش مصنوعی تولید کرد، و اگر نویسندگان بتوانند به این سرعت ایدههایی را برای طرحها ایجاد کنند، ارزش کار آنها به شدت کاهش مییابد. و اگر آموزش و مهارت لازم برای کارگران برای تولید چنین کالاهایی نیز صرفاً به دستورات ”تایپ“ کاهش یابد، ارزش نیروی کار آنها نیز به شدت کاهش خواهد یافت.
در یک جامعه سوسیالیستی این گونه جایگزینی لزوماً شوم نیست. برای مثال، هنرمند هیچ ترسی از قدرت هوش مصنوعی برای تولید «اثر هنری» در لحظه نخواهد داشت، زیرا هنر برای سودآوری یا به عنوان ابزاری برای ادامه زندگی تولید نمیشود. هنر، پیوند ”فتیشیستی“ (بت پرستانه) خود را با مالکیت خصوصی از دست میدهد؛ و به خاطر خودش یا بهتر است بگوییم برای جامعه تولید میشود. این بیانی واقعی از ایده ها و استعدادهای مردم و راهی برای برقراری ارتباط آنها خواهد بود. به این ترتیب، آثار عمومی هوش مصنوعی هیچ تهدیدی نخواهد بود، در عوض آنها ابزارهای کمکی برای هنرمند خواهند بود.
در سرماہه داری وجود هنرمند و هنر او تابع هوسبازی های بازار هستند. هنرمندان باید با حسادت از حق انحصاری خود برای فروش آثار هنری خود محافظت کنند، در غیر این صورت معیشت آنها به خطر می افتد.
هوش مصنوعی در سرمایه داری به دور از رهایی بشریت، گرایش - به ارث برده خود از آن نظام - را به سمت انحصار و نابرابری تشدید خواهد کرد. بهترین هوشهای مصنوعی برای تولید تصاویر، متن و حل مشکلات، توسط انحصارات عظیمی مانند ”گوگل“ و ”مایکروسافت“ با بهترین مهندسان، بهترین سخت افزار و بزرگترین پایگاه های داده پردازی توسعه یافته اند و همچنین خواهند یافت. این هیولاهای انحصاری از موقعیت خود برای کسب سودهای انحصاری استفاده خواهند کرد و مزایای این فناوری - یعنی تسریع و ارزان شدن تولید - توسط سایر شرکت ها برای اخراج برخی از کارگران و کاهش دستمزد دیگران استفاده خواهد شد.
این فناوری همچنین در حال حاضر برای سرعت بخشیدن به کار، و در نتیجه افزایش نرخ بهره برداری، از زاویه ای دیگر استفاده میشود. دوربینها و سایر حسگرها میتوانند به طور ارزان و مؤثر بر روند کار هزاران کارگر نظارت کنند و آنها را منضبط کنند تا با کاهش دستمزد یکسان، تولید بیشتری را به انجام برسانند.
برای نمونه، شرکت فراملی ”آمازون“ در این مورد بدنام است و به درستی نیز چنین است: «در سال 2018، این شرکت دو اختراع برای یک ردیاب مچ بند را به نفع خود به ثبت رساند، که پالس های صوتی اولتراسونیک و انتقال رادیویی را به منظور «نظارت خودکار» بر روند کار دست کارگرانی، که آن را بسته اند، در ارائه «بازخورد هشیاری» و برای «تکان دادن» جهت یافت و برداشت محصول منتشر می کرد.[iv] [4] با پیشرفت و ارزان تر شدن ”نظارت خودکار“، این فن در سرتاسر اقتصاد به کار گرفته خوهد شد، که در نتیجه آن استرس و بیگانگی کارگران از کار را در همه جا افزایش میدهد.
سرمایه داری دست خود را بر روی یک فناوری انقلابی می گذارد که پتانسیل واقعی آن هماهنگ کردن و منطقی کردن تولید و تقویت قوای خلاق بشریت است و در عوض از آن برای اجرای دقیقتر فرمانها توسط کارگر، برای عادی سازی استثمار کارگران و برای متزلزل کردن هنر هنرمندان استفاده می کند، که دستیابی به حاکمیت مطلق و تسریع تمرکز قدرت شرکت های غول پیکر را هر چه مخاطره آمیزتر به پیش ببرد. بنابراین تأثیر چنین روندی ایجاد ثبات و فراوانی در اقتصاد نیست و نخواهد بود، بلکه بر عکس آن منجر به تشدید تضادها و نابرابری های جامعه و زوال بشریت خواهد بود.
با انحصار بیشتر اقتصاد، کاهش بیشتر دستمزدها، و تمرکز بیشا بیشتر ثروت در شماری کمتر از دستان، هوش مصنوعی در سرمایه داری هرج و مرج بازار را تشدید خواهد کرد.
یک نمونه از هرج و مرج اشاره شده به آن، در بحران اقتصادی کنونی دیده شده است. برای مثال، در طول همه گیری کرونا، الگوهای مصرف به گونهای تغییر کرد، که منجر به افزایش سفارشات از سوی شرکت هایی مانند آمازون شد. آمازون در مدل پیش بینی خود، به شدت از هوش مصنوعی استفاده می کند. یکی از آنها فناوری بهینه سازی زنجیره تامین که به اختصار ”SCOT“ نامیده میشود، است. ”SCOT“، بدون در نظر گرفتن علت تغییر الگوهای مصرف، - یا بهتر گفته شود، چون عاری از درک اینکه چه چیزی باعث این الگوهای جدید شده است - به آمازون توصیه کرد که میلیاردها دلار بیشتر برای مقابله با افزایش تقاضا خریداری کند.
اما با پایان یافتن قرنطینه ها، تقاضا برای کالاهای آمازون کاهش یافت. در نتیجه، آمازون اکنون فضای انبار بسیار زیادی دارد و اقلام فروخته نشده زیادی دارد که به نوبه خود منجر به ارائه تخفیف شده است. به جای حذف ضایعات و از میان برداشتن تولید بیش از حد، استفاده انحصارطلبانه از هوش مصنوعی برای افزایش سود، در واقع وضعیت را بدتر نیز کرده است.
جای تعجب نیست که علیرغم پتانسیل شگفت انگیز هوش مصنوعی برای بشریت، بسیاری از ما در ترس از آن زندگی می کنیم. این ترس گسترده از هوش مصنوعی چه چیزی را نشان می دهد؟ البته ترس از خود تکنولوژی بسیار کم است، اما به همان نسبت ترس اجتماعی از تضادهای نامعقول تولید سرمایه داری بسیار زیاد است. در نظام سرمایه داری، دقیقاً بالاترین دستاوردهای اندیشه بشری، شگفت انگیزترین فناوری ها، که پتانسیلهای بزرگی برای از بین بردن گرسنگی، فقر و جهل را فراهم کردهاند، همان چیزهایی هستند که فقر بیشتری را نوید میدهند.
ما میترسیم اسیر یک هوش مصنوعی غیرشخصی، سرد و حسابگر شویم، در حالیکه اکنون تابع نیروهای غیرشخصی، کور و ناخودآگاه بازار هستیم که سرد و حسابگر است، اما نه چندان هوشمند و یا منطقی.
فناوری ساخته شده برای برنامه ریزی
استفاده از هوش مصنوعی برای افزایش استثمار در نظام سرمایه داری یک فاجعه غم انگیز و جنایتکارانه است. در این میان، به سختی می توان تصور کرد، که هوش مصنوعی برای کاری بهتر، یعنی گشایش یک اقتصاد با تمامی پیچیدگی آن در راه ارتقاع بشر به جایگاه درخور او استفاده شود. همانطور که عنوان شد و ”آمازون“ از فن آوری نه برای تسهیل کار، بلکه برای استثمار بیشتر کارگران از آن استفاده کرد، میتوان از فن آوری هوش مصنوعی به همراه حسگر های الکترنیکی برای خودکار سازی آمایش و تدارکات (لجستیک) استفاده کرد.
آمازون در مجموعه عظیم انبارهای وسیع خود، از هوش مصنوعی و رباتها برای برنامهریزی مؤثر استفاده کرد، تا به درستی دریابد، کدام اقلام باید کجا و در چه مقداری انبار شوند. دلیلی وجود ندارد که حسگرها نتوانند در کل اقتصاد ادغام شوند تا دادههای بلادرنگ در مورد آنچه مصرف میشود، به چه نسبت، کجا و چه تجهیزاتی در خطر خرابی قرار دارند ارائه دهند و بنابراین باید به خوبی و در زمان مقرر مورد بهره برداری قرار گیرند. شرکت غول نرم افزاری آلمانی SAP به تازگی یک برنامه کاربردی مبتنی بر هوش مصنوعی به نام HANA طراحی کرده و به کار گرفته است، که توسط شرکت هایی مانند Walmart برای برنامه ریزی هماهنگ تمام عملیات خود با استفاده از داده های زمان واقعی استفاده می شود.
با تغذیه دادهها به هوش مصنوعی توسط “یادگیری عمیق”، آن میتواند در کنار کمیتههای منتخب، یک برنامه بلندمدت برای اقتصاد پیشنهاد کند، که کارایی تولید را به حداکثر و استفاده از انرژی را به حداقل برساند تا در نهایت نیازهای جوامع به طوری برآورده شود، که معضل گرسنگی ریشه کن شود، و همچنین بی خانمانی و بی کاری نیز به این ترتیب از میان برداشته شوند. بدین روش همچنین میتوان از پتانسیل هوش مصنوعی برای از میان بردن بخشهای بزرگی از زباله استفاده کرد و یا حتا از بوجود آمدن آن نیز خودداری کرد. بیشتر از آن از این فن میتوان برای کوتاه سازی ساعات کاری به سرعت بهره گرفت. نه تنها هوش مصنوعی در تهیه و تطبیق چنین طرحهایی بسیار مفید است، بلکه به افراد درگیر در برنامهریزی کمک میکند تا هر گونه سوگیری یا محدودیتی را که ممکن است در تفکرشان وجود داشته باشد را، به چالش بکشانند.
البته کاملا واضح است، که هوش مصنوعی باید توسط تحت نظارت باشد، چرا که آن میبایست تنها ابزاری در خدمت جوامع قرار گیرد و نه ابزاری برای تهدید جوامع به خصوص مزدبگیران باشد. این فن آوری همانگونه که در بالا به آن اشاره شد، این پتانسیل را دارد که صنایع شهری، کشاورزی و علوم را بهینه کرده، سرعت بخشد تا به سود جوامع و محیط زیست مورد استفاده انسانی قرار گیرد. هم چنین، در چنین مرحلهای نمیتوان از هوش مصنوعی انتظار داشت که پاسخهایی درخور در باره گسترش نوع معماری به ما بدهد و یا اینکه پیشنهاد دهد که شهرهای ما باید چگونه به نظر بیایند.
آدمی اکنون این پتانسیل از فناوری را در اختیار دارد که بتواند از آن در هماهنگی در تولیدات، از میان برداشتن افراط و تفریط، بیمنطقی و کوته بینی و طمع زدایی -که همگی از صفات نظام سرمایه داری هستند. - به گونه بهینه استفاده کند. بنا بر این جوامع میتوانند آن را برای پیشرفت انسانی، توسعه هر آنچه که برای خوب زیستن نیاز است، به کار گیرند؛ و در اختیار همگان قرار دهند. در کنار این توانایی، همچنان میتوان از آن برای خلق آثار هنری، طراحی و بهبود خانهها، کارخانهها، دفاتر کاری و کارگاهها در زیستگاههای مختلف استفاده کرد؛ و یک گام به جامعه سوسیالیستی عاری از هر گونه کمبود، تمایز و ستم طبقاتی نزدیکتر شد.
به کار گیری این توانایی توسط بشر یک اتودی نیست، اما از درک ما فرار میکند، چرا که برخلاف تصور بسیاری، نحوه استفاده از آن به طور خودکار توسط خود فناوری تعیین نمیشود، بلکه تابع شیوه تولیدی است که بر ما نیز حاکم است.
تا زمانی که ما تحت شرایط و قوانین سرمایه داری زندگی می کنیم، این سرمایه داری است که نحوه توسعه و استفاده از هوش مصنوعی را تعیین می کند و نه پتانسیل محض و منحصر به این فناوری. به همین دلیل است که پیشبینیهای در باره هوش مصنوعی و خودکار سازی آن، که استثمار و هرج و مرج سرمایهداری توسط آن از بین خواهد رفت، سپیده دمی دروغین بیش نیست. هوش مصنوعی، هر چقدر هم که پیشرفته باشد، نمی تواند کار رهایی بشریت از سرمایه داری را برای ما انجام دهد. و مهم نیست که سرمایهداری تا چه مقدار هار و غیرمنطقی شده است، طبقه حاکم به یقین همواره بی رحمانه از آن در برابر مردم دفاع خواهد کرد.
تنها نیرویی که می تواند با نظام سرمایه داری مبارزه کند، همان نیرویی است که خواستار پاره کردن زنجیرهای ستم طبقاتی، یعنی طبقه کارگر است. این یک عینیت است که نیاز و درک طبقاتی طبقه کارگر هموار کننده راه رسیدن به سوسیالیسم است.
تنها زمانی که سرمایه داری سرانجام سرنگون شود، ما قادر خواهیم بود که اقتصاد را تحت برنامه ریزی آگاهانه و عقلانی قرار دهیم، و در همراهی با آن می توانیم هوش مصنوعی و سایر پیشرفت های تکنولوژیک را با پتانسیل کامل خود به عنوان شگفت انگیزترین و عمومی ترین ابزار ابداع شده توسط بشر، شکوفا کنیم. لئون تروتسکی شاعرانه بیان می کند:
«فنون و دانش انسان را از ظلم و ستم عناصر طبیعی مانند آب، خاک، آتش و هوا رهایی بخشیدند تا این عناصر تحت سلطه بشر قرار گیرند. انسان دیگر برده طبیعت، برده دستگاه و بدتر از آن، برده عرضه و تقاضا نیست. بحران جهانی کنونی بهویژه به شکلی غم انگیز گواهی میدهد که چگونه انسانی، که به اعماق اقیانوس نیز نفوذ میکند، تا استراتوسفر بالا میرود، قطبها را توسط امواج نامرئی به یکدیگر متصل میکند؛ چگونه این فرمانروای مغرور و جسور طبیعت، برده اقتصاد آفریده خود، نیروهای کور اقتصاد خودش باقی میماند. وظيفه تاريخي ما در این عصر عبارت است از جايگزيني بازار منتهی به بردگی بشر با مجموعهای بر پایه برنامه ريزی معقول، نظم دادن به نيروهای مولده و تولید، و وادار كردن آنها به هماهنگی جهت براورده سازی نيازهاي بشر.»[v]
[i] ”جی مارکوس“ G Marcus، ”ای دیویس“ E Davis، راه اندازی مجدد هوش مصنوعی: ساختن هوش مصنوعی که میتوانیم به آن اعتماد کنیم، کتابهای پانتئون، 2019، صفحه 56 نسخه انگلیسی
[ii] Katwala، ”DeppMind یک هوش مصنوعی را برای کنترل همجوشی هسته ای آموزش داده است“. Wired 16-02-2022
[iii]"پیش بینی گذشته با ایتاکا"، نوشته ”ی آسایل“ Y Assael ، مارس 2022 متن انگلیسی
[iv] N Dyer-Witheford، A Mikkola Kosen، J Steinhoff، قدرت غیرانسانی: هوش مصنوعی و آینده سرمایهداری، Pluto Press، 2019، صفحه 93 نسخه انگلیسی
[v] لئو تروتسکی، «در دفاع از اکتبر» آثار کلاسیک مارکسیسم، جلد. 2, Wellred Books 2015, صفحات 226-227 نسخه انگلیسی