روز شنبه، ۱۶ سپتامبر نخستین سالگرد قتل مهسا ژینا امینی بود که جرقه قیام «زن، زندگی، آزادی» را در سال گذشته در ایران رقم زد. این سالگرد با اعتصاب بازار در شهرهای کردی و با اعتراضات خیابانی جوانان در تهران، کرمانشاه، سنندج، آمل، همدان، رشت و بوکان و شهرهای دیگر گرامی داشته شد.
نظام با حضور سنگین نیروهای امنیتی به خوبی آماده بود و اعتراضات مردم را وحشیانه سرکوب کرد. در همین هفته تنها ۱۶۳ نفر بازداشت شدند. این امر قابل پیشبینی بود. در ماههای پس از پایان قیام، نظام موجی از سرکوب های وحشیانه را با بیش از دهها اعدام، در کنار دستگیریهای مستمر و قرار دادن دانشجویان و کارگران در لیست سیاه به راه انداخت.
انقلاب جوانان در سال گذشته به مدت چهار ماه ادامه یافت و به تمام شهرها و روستاهای ایران گسترش یافت. این بزرگترین قیام در تاریخ جمهوری اسلامی بود. با این حال، این قیام نتوانست حمایت فعال طبقه کارگر را به استثنای مبارزترین کارگران از جمله کارگران نفت، معلمان و غیره که خواهان اعتصاب عمومی بودند، جلب کند. و در نتیجه این اعتصابهای منزوی به سرعت توسط نظام سرکوب شدند.
پیش از این قیام، از سال ۱۳۹۸ موجی مداوم از اعتصابات وجود داشت. با این حال، در طی قیام مبارزه اقتصادی کاملاً متوقف شد. از روز کارگر، علیرغم تلاشهای ناموفق معلمان و کارگران نفت برای آغاز اعتصاب ملی، اعتصابها و تظاهرات فردی بهطور پیوسته در حال افزایش بود. در ماههای اخیر بیش از ۱۰۰ اعتصاب و تظاهرات شامل بازنشستگان، کارگران صنعتی، کارگران شهرداری، کارگران نفت و دیگران رخ داده است.
با وجود فضای عمومی سرکوب، تشدید بحران اجتماعی با تورم ۶۰درصدی مواد غذایی، چاره ای جز ورود به عرصه مبارزه برای کارگران باقی نگذاشته است. کارگران ایرانی از قبل تحت فشار شدید بودند، اما اکنون نظام موج جدیدی از اقدامات ریاضتی را آغاز کرده است. حتی دست نشانده های رژیم نیز از آنچه ممکن است در پی باشد، می ترسند، همانطور که یکی از نمایندگان مجلس گفت: "مردم دیگر آن را تحمل نخواهند کرد."
به ناچار، بسیاری از این اعتصابات در مواجهه با سرکوب شدید و انزوا، کوتاه مدت بوده است. در نتیجه تشکل های مستقل کارگری مانند کمیته هماهنگی معلمان، شورای سازماندهی اعتراضات کارگران قراردادی نفت و غیره که در گذشته رهبری اعتصابات و اعتراضات سراسری را بر عهده داشتند، با سرکوب وحشیانه مواجه شده اند.
کمیته هماهنگی معلمان همچنان به فراخوان برای اعتراضات و آزادی اعضای زندانی خود ادامه می دهد، اما این اعتراضات نسبتاً کوچک هستند. شورای تشکیل اعتراضات کارگران قرارداد نفت در ماه اردیبهشت خواستار اعتصاب ملی کارگران نفت بود، اما این به سرعت تحت فشار تهدیدات سرمایهداران و نظام سرمایه داری از بین رفت.
با این حال، جوانان انقلابی در کمیته هایی که در دوران انقلاب تشکیل شدند، ساماندهی شدند، تعداد اعضای خود را افزایش دادهاند و در حال رسیدن به نتایج مترقی تری هستند. در هفته های نزدیک به سالگرد قیام، این جوانان اعلامیه هایی با محتوای بسیار رادیکال پخش می کردند. یکی از این بروشورها که در تهران و گیلان پخش میشود، میگوید: «سوسیالیسم یعنی رهایی از هرگونه ظلم و استثمار».
جای تعجب نیست که قشر قابل توجهی از جوانان به سوسیالیسم و کمونیسم روی می آورند. رادیکالیزه شدن جوانان و خشم برافروخته توده ها دستورالعملی برای قیام های آینده را تشکیل می دهد.
چه باید کرد؟
در جلسه ای آنلاین به میزبانی گروه Slingers Collective برگزار و رونویسی شده است، با حضور اعضای کمیتههای انقلاب گیلان، کمیته جواد نظری فتحآبادی، کمیته جوانان انقلاب سرخ مهاباد، گروه ژیان، گروه مبارزان خیابانی، و هسته جوانان انقلابی زاهدان درباره «راه انقلاب» بحث و گفتگو کردند.
در ایران کمیتههای انقلابی بیشتری وجود دارند، اما این جلسه روزنه جالبی به رادیکالیزه شدن مستمر جوانان و گفتوگوهای مهمی که در میان آنها در حال انجام است،ارائه میدهد.این انتقال به سمت کمونیسم دور از انتظار نیست، با توجه به جذابیت نهادینه انقلاب ۱۳۵۷ که توسط دانش جویان کمونیست در شهرها آغاز و رهبری شد. جوانان، از جمله سازمانهای مذکور، در طول جنبش سال ۱۴۰۱ تماسهای مداومی با طبقه کارگر برقرار کردند. آنها برای اعتصاب عمومی و حتی تشکیل شوراها (سوویتها) جهت رهبری جنبش تماس گرفتند، اما این خواستها هرگز محقق نشد.
همانطور که گروه مبارزان خیابانی به درستی توضیح داد، در طول قیام، «اما چیزی که ما اینجا خیلی کم داشتیم همراهی اعتصابات کارگری با جنبش ژینا بود و همچنین عدم مشارکت نسبی از محلات پایین شهر [محلههای کارگری] در تمام شهرهای بزرگ بود». این نتیجه ای بود که کمیته های جوانان انقلاب سرخ مهاباد، کمیته های انقلاب گیلان و اکثر گروه های دیگر به اشتراک گذاشتند.
در حالی که برخی اعتصابات و اعتراضات اقتصادی بعدی را فقط «مطالبه محور»(یعنی فاقد محتوای سیاسی) می دانند ، کمیته های انقلابی گیلان به درستی توضیح دادند: «می توان ادعا کرد که این اعتراضات کارگری مبتنی بر مطالبه است و فعلاً هدفش سرنگونی دولت نیست. اما فارغ از شرایط فعلی، اعتراضات کارگری عمق بیشتری پیدا می کند و هر روز گسترش می یابد. مطالبات و شعارهای رادیکال طبقه کارگر در جنبش ادغام می شود و می تواند بر جنبش تأثیر مثبت بگذارد و فرصت سازماندهی گروه های مختلف، کارگران و محرومان را فراهم کند.»
در واقع چنین تحولی اجتناب ناپذیر و ضروری است. در پشت شکست موقت یک جنبش انقلابی، پیشرفته ترین پیشتازان، نتایج انقلابی خواهند گرفت، همانطور که اکنون گروهی از جوانان به این نتیجه رسیده اند. اما لایه های وسیع تری از کارگرانی که در جنبش دخیل بودند به زمان نیاز دارند تا پس از سرکوب شدید، سازمان های خود را بهبود یابند، نتیجه گیری کنند و برای پیشرفت جدید آماده شوند.
تاریخ نشان میدهد که این یک امر غیرعادی نیست، بنابراین، مبارزه طبقاتی پس از یک شکست موقت با لایههایی که قبلاً عقبماندهتر بودند آغاز میشود، که نه در جنبش گذشته و نه در شکستهای آن درگیر بودند، ولی اکنون به میدان میروند. ناچاراً، بازتاب برهه ای که آگاهی این کارگران در آن است را نشان می دهد، و طبیعی است که مطالبات اقتصادی ملموس در مراحل اولیه بیداری جایگاه برجسته تری را به خود اختصاص دهد.
این کارگران راهی را که سایر کارگران قبل از آنها رفته اند دوباره طی می کنند واز آن نتیجه گیری سیاسی خواهند کرد. باید اضافه کرد که در فرآیند انقلابی که لایههای بیشتری را وارد مبارزه طبقاتی میکند، کمونیستها نقش مهمی دارند.آنها می توانند از طریق تحریک و پروپاگاندای خود روند نتیجه گیری های انقلابی درست را کوتاه کنند و این مطالبات را به نیاز به یک انقلاب سوسیالیستی مرتبط کنند. در غیاب رهبری سازمان یافته انقلابی برای هدایت جنبش، همانطور که در سال های گذشته دیده شد، کل این روند به یک امر طولانی و خونین تبدیل می شود.
انتقادات مشابهی علیه به اصطلاح «منشور مطالبات حداقلی» که پس از قیام در بهمن توسط سازمانهای مستقل کارگری امضا شد، به عنوان تلاشی بی نتیجه برای احیای مجدد قیام مطرح شد.این برنامه حاوی مطالبات رادیکال برای حقوق دموکراتیک، دستمزد کارگران، شرایط بهتر و حتی مصادره ثروت از «افراد و نهادهای دولتی، نیمه دولتی و خصوصی است که دارایی و ثروت اجتماعی مردم ایران را تصاحب کرده اند» به منظور تامین بودجه لازم برای نوسازی و توسعه می باشد.
از این حیث، همانطور که کمیته انقلاب گیلان به آن اشاره کرده است، این منشور گام مهمی به جلو است. با این حال، نمی تواند این مطالبات را به سرنگونی رژیم و به دست گرفتن قدرت مرتبط کند. به عنوان مثال، این برنامه اینگونه خاتمه مییابد: «از نظر ما مطالبات حداقلی فوق در حال حاضر قابل دستیابی هستند، با توجه به وجود ثروت های زیرزمینی بالقوه و بالفعل در کشور و وجود مردمی آگاه و توانمند و نسلی از جوانان و نوجوانانی که دارای انگیزه ای فراوان برای برخورداری از یک زندگی شاد و آزاد و مرفه هستند»
اما امکان ندارد که رژیم کنونی هیچ یک از این خواسته ها را که مستقیماً قدرت، اعتبار و ثروت آن را تهدید می کند، بپذیرد. بنابراین، نتیجه منطقی تلاش برای این برنامه، مبارزه سیاسی برای سقوط جمهوری اسلامی است.
در مورد این مطالبات خاص، محدودیت های آنها را می توان با این واقعیت توضیح داد که بسیاری از تشکل های مستقل کارگری برای رژیم شناخته شده اند. آنچه مورد نیاز است، دقیقاً یک برنامه صراحتاً انقلابی برای متحد کردن تودهها، پیوند دادن مطالبات موجود آنها به ضرورت انقلاب سوسیالیستی، و یک سازمان محکم و منضبط برای اجرای آن برنامه است.
به منظور بازگشت به جلسه کمیتههای جوان انقلابی، نتایج جالبتری مربوط به وظیفه فعلی این کمیتهها بیان شد؛ به عنوان مثال، کمیته جوان انقلابی سرخ مهاباد اظهار کرد:
برای بازگشت به جلسه کمیتههای جوانان انقلابی، جالبترین نتیجهگیری آن مربوط به تکلیف پیشرو بود که کمیته جوانان سرخ انقلاب مهاباد گفت:«ما مطمئن برای اینکه در انقلاب پیروز شویم یا انقلاب را در ایران به پیروزی برسانیم به تشکل، سازمان و یا حزب سراسری ای که انقلاب را رهبری کند نیاز داریم. البته تشکیلاتی که در بطن انقلاب و در شرایط توازن قوا به وجود آمده باشد نه اینکه از سازمان های موجود استفاده کنیم.»
اظهارات مشابهی از سوی دیگر گروه ها بیان شد و بر سر نیاز به تشکیلات کادری توافق حاصل شد. کمیته جوانان انقلاب سرخ مهاباد ادامه داد:
«یک کادر کمونیست در شرایط انقلابی و در شرایط توازن قوا واقعاً میتواند هزاران نفر را دور خودش سازماندهی کند، البته به شرط اینکه از طرف احزاب اپوزیسیون راست به قتل نرسد و ترور نشوند. به خاطر همین، مهمترین وظیفه ای که فعلا پیش روی ماست این است که ما بتوانیم تا حد امکان محرک تشکیل کمیته ها، تشکل ها و هسته های مخفی و پرورش کادر انقلابی باشیم که به نظر این مهمترین چیزی است که ما باید روی آن تمرکز کنیم، چون ما در شرایط انقلابی هستیم،ولی در شرایط توازن قوا نیستیم.»
این گروه ها به درستی اشاره می کنند که یک حزب انقلابی توده ای که بتواند کارگران را به پیروزی برساند، تنها از طریق مبارزه طبقاتی در خود ایران می تواند پایه گذاری شود. این بدان معنا نیست که هسته چنین حزبی را نمی توان فوراً از طریق ایجاد یک سازمان کادر ملی آماده کرد. در واقع، شرط اولیه برای ظهور یک حزب پیشتاز به عنوان یک نیروی جدی در رأس طبقه کارگر درجریان یک خیزش انقلابی آینده، این است که بستر چنین حزبی در حال حاضر و آموزش کادرهای آن قبل از شروع مجدد جنبش شکل بگیرد، به طوری که در موقعیتی قرار بگیرد که بتواند حمایت توده کارگران را جلب کرده و آنها را در مبارزه هدایت کند.
این جوانان کمونیست به هشدار کمیته انقلاب گیلان در مورد «نگرش اراده گرایانه درباره خیابان» و این که شرایط کنونی «در این فرصت تنفس، اهمیت دادن به تحلیل آنچه که گذشت است، نقد به خودمان که ما چه کارهایی می توانستیم بکنیم و نکردیم، کجاها ضعف داشتیم و برنامه ریزی برای خیزش بعدی که پیش خواهد آمد.»نگرش جدی نشان می دهند. این رویکرد جدی نسبت به ایده ساختن یک سازمان کادر انقلابی و درس گرفتن از شکستهای گذشته پتانسیل عظیمی در دوره آینده دارد.
در راه انقلاب
در غیاب یک حزب یا سازمان انقلابی برای ارائه یک آلترناتیو مبتنی بر سیاست طبقه کارگر، رژیم توانست به طرز ماهرانه ای از اپوزیسیون سلطنتی-لیبرال تحت حمایت امپریالیست برای ایجاد سردرگمی در جریان جنبش ۱۴۰۱استفاده کند. در حالی که کارگران نسبت به قیام جوانان همدل بودند، اما نمیخواستند رژیم را با یک دست نشانده «لیبرال» تحت کنترل امپریالیسم غربی که کشور را در معرض تحریمهای وحشیانه مشابه یک محاصره قرار داده است، جایگزین کنند.
علاوه بر این، اگر رژیم بدون شکستن سرمایه داری جایگزین می شد، هیچ چیز اساساً به سمت بهتر شدن نمی رفت. سرمایه داری ایرانی - صرف نظر از اینکه رهبرش عمامه بر سر بگذارد یا تاج - به معنای ظلم و بدبختی برای کارگران و مستمندان است.
همانطور که کمیته جوانان انقلابی سرخ مهاباد توضیح داد: بدون رهبری کمونیستی «مثل سال ۱۳۵۷ انقلاب ما به شکست منجر شود، یا دچار سکتاریسم [فرقه گرایی] موجود شود، یا منجر به تعویض قدرت یا مداخله دوباره امپریالیسم در ایران شود. [اشاره به کودتای ۱۳۲۸]».
برای جلوگیری از چنین کابوسی، وظیفه اصلی تبدیل کمونیسم به نیروی سازمان یافته علیه رژیم و پر کردن شکاف بین جوانان انقلابی و کارگران، بین منشور حداقلی موجود و ضرورت انقلاب سوسیالیستی است. یک برنامه انقلابی و انتقالی ابزار لازم برای این کار است.
همچنین، پیش از این کمیته های انقلابی فوق به مناسبت سالگرد قیام بیانیه مشترکی صادر کنند، آنها با ارائه یک آلترناتیو سوسیالیستی برای رژیم، می نویسند:
ما آرزوی مشارکت حداکثری مردم در شکلدهی به سرنوشت جمعی خود را داریم و دستیابی به این قله مشارکت مستلزم برچیده شدن «مالکیت خصوصی ابزارهای تولید و تولید مثل، منابع، معادن و غیره» و پذیرفتن «اجتماعیسازی کارهای خانگی»، و ایجاد «اداره جمعی و شورایی» واحدهای تولیدی و خدماتی، همه در راستای میل ها و خواستههای اکثریت جامعه».
آنها با موارد زیر نتیجه می گیرند:
ما باید هوشیار باشیم و بدانیم که با سقوط جمهوری اسلامی، انقلاب جدیدی آغاز می شود. ما باید حضور مستمر و سازمان یافته ای در خیابان ها داشته باشیم تا به طور فعال سرنوشت خود را رقم بزنیم. این بسیار مهم است که اجازه ندهیم سیاستمداران و سرمایه داران بار دیگر به بهانه دموکراسی مبتنی بر صندوق های رأی، با استفاده از نام های مختلف مانند «مجلس مؤسسان» و غیره بر ما مسلط شوند.
برای ما، انقلاب یک سفر مداوم است و تا زمانی که کارگران، زنان و ملتهای تحت ستم به مخالفت با سرمایهداری، مردسالاری و تمرکز قدرت ادامه دهند، نیاز به تغییر پابرجاست.
البته، کمونیست ها باید علیه هر بی عدالتی سرمایه داری و برای هر خواسته ای که توده ها مطرح می کنند مبارزه کنند، اما باید دقیقاً این مطالبات را به ضرورت انقلاب سوسیالیستی مرتبط کنند. رویدادها ثابت خواهند کرد که منطق هر اصلاحی بر ضرورت در دست گرفتن قدرت اشاره دارد.
رویدادها همچنین ابزارهای تصرف قدرت را نشان خواهند داد. ارگانهای جدید قدرت کارگری مانند شوراها توسط یک اقلیت شجاع و آگاه طبقاتی اعلام نمیشوند، بلکه زمانی که عده زیادی توسط یک خیزش انقلابی به فعالیتهای سیاسی کشیده میشوند، بهطور خودجوش توسط خلاقیت تودهها شکل می گیرند.
این وضعیت در مورد انقلاب ۱۳۵۷ ایران بود که شوراها عمدتاً از دل اعتصاب عمومی شکل گرفتند. تقریباً همین روند را میتوان در انقلابهای دیگر مشاهده کرد، از جمله انقلاب روسیه در سال۱۹۱۷، جایی که آنچه با کمیتههای اعتصاب ساده آغاز شد، به «سوویت» در سطح شهر گسترش یافت، که ارگانهای بالقوه قدرت کارگری بودند.
وظیفه حزب انقلابی، نقش اجتنابناپذیر لنین و بلشویک ها در آن شرایط، این بود و خواهد بود که طبقه کارگر را از این واقعیت آگاه کند که قدرت در نوک انگشتانش است. چنین جنبشهای انقلابی تودهای خودجوش، یک مبارزه مرگ و زندگی است و نمیتواند یک برنامه بداهه بسازد. به همین دلیل، تقصیر انقلاب های شکست خورده به گردن طبقه کارگر نیست، بلکه شکست (یا غیبت کامل) رهبری آن است. امروز وظیفه اصلی باید در ساختن پایه و اساس چنین رهبری باشد.
برای یک سازمان کمونیستی
در همه جا، جوانان به نمایندگی از آینده جامعه، انقلابی ترین لایه های جامعه را تشکیل می دهند. روابط فزاینده بین کمیته های جوانان در جریان قیام گام مهمی بود، اما باید فراتر رفت، با یک برنامه و روش مشترک: ایجاد یک حزب کمونیستی!
نقطه شروع چنین برنامه ای مطالبات موجود برخاسته از کارگران خواهد بود. این شامل مطالبات اقتصادی مانند دستمزد زندگی و حقوق بازنشستگی است که با تورم افزایش می یابد. برنامه گسترده ای از کارهای عمومی برای تعمیر زیرساخت های در حال فروپاشی کشور؛ ملی سازی مجدد تمامی شرکت های خصوصی شده تحت کنترل کارگران و اعمال کنترل کارگران در سرتاسر اقتصاد دولتی.
این شامل مطالبات سیاسی، مانند خواست برای پایان دادن به هر گونه ظلم و ستم، و حقوق کامل در برابر قانون برای همه مردم بدون در نظر گرفتن جنسیت،گرایش جنسی و ملیت خواهد بود. به اینها باید انحلال گشت ارشاد، بسیج و سپاه پاسداران، گروه های شبه نظامی و سازمان های اطلاعاتی را اضافه کرد. آزادی همه زندانیان سیاسی، آزادی کامل بیان و مطبوعات، آزادی تشکیلات، و تشکیل مجلس مؤسسان با انتخابات آزاد و عادلانه که توسط شوراهای دموکراتیک که توسط خود تودهها تشکیل شدهاند، سازماندهی میشوند.ّ
برای تحقق هر یک از این خواسته ها، جمهوری اسلامی باید در یک انقلاب سوسیالیستی سرنگون شود و وظیفه اصلی، ساخت و آماده سازی رهبری برای آن انقلاب است.
لایه ی کمونیستهای موجود تنها یک آغاز است: میلیون ها جوان و کارگر ناگزیر به نتایج یکسانی خواهند رسید. یک سازمان کادر می تواند این لایه ها را از دانشگاه ها، مدارس و در نهایت، مهم تر از همه، در کارخانه ها به یک نیروی سازمان یافته علیه رژیم تبدیل کند.
این بدان معنا نیست که انقلابیون منتظر رویدادهای انقلابی باشند. در حال حاضر، جوانان از اعلامیه ها، پوسترها و بیانیه ها برای انتشار ایده های خود استفاده می کنند، اما این باید گسترش یابد. کمونیستها با داشتن روشهای صحیح و برنامههای انقلابی میتوانند به نقطه مرجع تودهها تبدیل شوند و عاملی تعیینکننده در روند انقلاب باشند. این مستلزم آن است که کمونیست ها ابتدا به یک نیروی سازمان یافته در جامعه تبدیل شوند.
این وظیفه اولیه، ساخت یک جنبش کمونیست قادر به داشتن صدای قابل شنیدن توسط طبقه کارگر است، که در ایران و در سراسر جهان یکسان است و باید با فوریت انجام شود: انقلابها منتظر هیچ کس نمیمانند. نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان، لایه ای از جوانان به کمونیسم روی می آوردند.
گرایش بین المللی مارکسیستی (IMT) در هر کجا که ما رفیقی داریم، با تمام وجود خود برای ساختن به موقع چنین سازمانی تلاش می کند. و تمام رفقای ما در سطح بین المللی حوادث ایران و هر گامی که جوانان انقلابی به پیش میبرند را با شور و شوق دنبال می کنند و ما متعهد میشویم که نیروهای متواضع خود را برای کمک به این روند، که متقاعدیم به ظهور یک حزب کمونیستی قدرتمند که میتواند تاریخ ایران و کل جهان را متحول کند خواهد انجامید ، برسانیم.