Persian translation of Monster demonstration in Tehran: the uprising continues (June 17, 2009)
آلن وودز
17 ژوئن
ترجمه بابک کسرایی
× توضیح مترجم: آلن وودز از رهبران گرایش مارکسیست بینالمللی است که انقلاب ایران را هر روز دنبال میکند و به تحلیل هر روزهی آن میپردازد. این چهارمین مقالهی آلن وودز است که به فارسی ترجمه میکنیم. او در ضمن در صدر گرایش مارکسیست به سازماندهی حمایت از انقلاب پرشکوه ایران مشغول است.
×××
تظاهرات طوفانی خیابانی در ایران ادامه دارد و قدرت میگیرد. معترضین ضددولتی امروز (چهارشنبه) تظاهرات بزرگ دیگری در مرکز تهران برگزار کردند که، بر اساس عکسهایی که تازه دریافت کردهایم، حتی تظاهراتهای عظیم چند روز گذشته را کوچک جلوه میدهد. این علیرغم فراخوانهای متعدد آیتالله علی خامنهای، ولی فقیه، برای دوری از خیابانها بود. رژیم حاکم در تهران در مواجهه با اعتراضات عظیم به دو سمت مخالف کشیده میشود.
شبِ سهشنبه، آیتالله خامنهای با نمایندگان چهار نامزد انتخابات جمعه دیدار کرد و از آنها خواست آرامش را حفظ کنند. او گفت هیچ کس نباید کاری کند که ناآرامی ایجاد شود و همه باید به روشنی بگویند که ناآرامی و شورش خواستهی آنها نیست. او گفت که اگر قرار است بعضی صندوقها بازشماری شود این کار باید در حضور نمایندگان نامزدها انجام شود. اما گوش معترضین بدهکار نیست.
دولت، که به روشنی نگران است، به تمام وسایل ارتباطاتی از جمله پیامک موبایلها، وبسایتهای ارتباط اجتماعی و سایر وبسایتهای اینترنتی حمله کرده است تا نگذارد مخالفین تظاهرات را سازمان دهند. اما نشان دیگری از اختلافات در رهبری ایران این واقعیت است که وزارت کشور دستور به تحقیق در مورد حمله به دانشجویان را داده که به گفتهی آنها به دست شبهنظامیان و پلیس انجام شده است. این یک روز پس از آن بود که علی لاریجانی، رئیس مجلس پرنفوذ ایران، حمله به خوابگاههای دانشگاه تهران را محکوم کرد.
تظاهراتها با استقبال مردم مواجه شدهاند. با این حال امروز نشانههای بیشتری از سرکوب به چشم خورد. گروههای حقوق بشری میگویند حداقل 100 نفر در شهر تبریز، مرکز تاریخی اعتراض و از نقاط قوی موسوی، دستگیر شدهاند. در همین حال دادستان کل استان مرکزی اصفهان هشدار داده که کسانی که پشت ناآرامیهای پساانتخاباتی هستند میتوانند طبق قانون اسلامی با مجازات مرگ روبرو شوند.
در ضمن گزارشهایی تایید نشده بود که محمد عسگری، که مسئول امنیت شبکهی آی تی وزارت کشور ایران است، دیروز در تصادف مشکوک ماشین در تهران کشته شده است. گفته میشود عسگری شواهدی افشا کرده که طبق آن در انتخابات تقلب شده تا رای شهرستانها عوض شود. گفته میشود که عسگری اطلاعاتی افشا کرده که نشان میداده موسوی نزدیک به 19 میلیون رای آورده و با این حساب باید رئیسجمهور میشده است.
سپاه پاسداران (ضد) انقلاب میگوید که وبسایتهای خبری و وبلاگها با گسترش دروغ و اتهامات دروغین و سازماندهی ناآرامیها، تشویق به شورش میکردهاند. به گفتهی آنها این اعمال "غیرقانونی" نظم عمومی را به هم زده است. به گفتهی سپاه این "مراکز سازمانیافته" تحت حمایت شرکتهای آمریکایی و کانادایی و رسانههای مرتبط با سرویسهای جاسوسی آمریکا و بریتانیا بودهاند. این تلاش ذبوبانه برای مرتبط ساختن اعتراضات به امپریالیسم آمریکا ابلهانهتر از آن است که در موردش نظر دهیم. مشکل پیشروی مقامات دقیقا این است که اعتراضات هیچ "مرکز سازماندهی" ندارند که بتواند دستگیر شود. خودجوش بودن جنبش هم بزرگترین منبع قدرت آن است و هم بزرگترین ضعفش.
روایات شاهدین عینی
حامیان احمدینژاد مستاصلانه میخواهند نیرو بسیج کنند. آنها هم تظاهرات خود را در میدان ولی عصر برگزار کردند. تلویزیون نشان داد که این به روشنی عملی سازمانیافته بود و مردم را گروه گروه با اتوبوس از بیرون تهران آورده بودند. بسیاری از تظاهرکنندگان میانسال بودند و به نظر فاقد آتش و عزم حریفانشان میآمدند. تظاهرات به نظر ماجرایی روتین میآمد و شعارهای روی پرچمها قابل پیشبینی بود: "مرگ بر خائن"، "مرگ بر ضد ولایت فقیه" و امثالهم.
رسانههای رسمی وظیفهشناسانه گزارشهای این تظاهرات طرفداری از رژیم را پخش کردند. اما کلامی از تظاهرات تودهای مخالفین در روز دوشنبه یا تظاهراتهای خیابانی در شهرهای شیراز، مشهد، بابل و تبریز گفته نشد. بیشتر ایرانیها خبری از این رویدادها ندارند؛ و این به لطف زحمات خستگیناپذیر سانسورچیهای احمدینژاد است.
روزنامهی ایندپندنت امروز مقالهای دارد با عنوان "ترس از جایی که طعم آزادی را چشیده رخت بربسته است" به قلم رابرت فیسک. او روایت عینی جالبی از رفتار نیروهای ویژه ایران هنگام مقابله با دو تظاهرات در اختیار ما قرار داده است؛ یکی تظاهرات معترضین و دیگری تظاهرات بسیجِ احمدینژاد:
" زنی میانسال به یکی افسران نیروهای ویژه که زره و کلاهخود به تن داشت التماس کرد: "لطفا، لطفا بسیج رو از ما دور کنید" و در همین حال شبهنظامیان اراذل و اوباشوار جمهوری اسلامی با شلوارهای ارتشی و لباسهای سفیدشان از چند متر آنطرفتر میآمدند. پلیس او به لبخند زد. او گفت: "به لطف خدا". دو پلیس دیگر را روی دست بلند کردند. جمعیت فریاد زد: "تشکر، تشکر".
"این اتفاقی بینظیر بود. نیروهای ویژه مسلح جمهوری اسلامی که تابحال همیشه متحد بسیج بودند برای یک بار هم که شده به نظر میآمد آمادهی حفاظت از تمام ایرانیان و نه فقط اراذل احمدینژاد هستند. نمونهی قبلی این بیطرفی ناگهانی نزد همگان شناختهشده است – وقتی که در سال 1979 ارتش شاه حاضر به گشودن آتش به میلیونها تظاهرکننده که خواستار سرنگونی او بودند، نشد".
این گزارش قابل توجه، به همراه گزارش دیروز از همین روزنامهنگار، نشان میدهد که نفس داغ انقلاب تا چه اندازه بر روحیه نیروهای مسلح، و حتی نیروهای ویژه، اثر گذاشته است. این بدترین خبر برای رژیم است که حتما هر روز و هر ساعت گزارشهایی دریافت میکند که قابلیتش برای اتکا به نیروهای مسلح جهت سرکوب جنبش را زیر سوال میبرند. این بیشک یادآور سال 57 است!
فیسک صحنهی فوقالعادهای که در آن دو تظاهرات با هم روبرو شدند شرح میدهد:
"پلیسهای لباس شخصی (که شاید بالاخره متوجه خطیر بودن موقعیتی شدند که اطاعت خودشان از مردان احمدینژاد باعث شده بود) مردان میانسال هر دو طرف را راضی کردند تا در میان خیابان در میانهی باریک وسط میدان ونک دیدار کنند. طرفِ موسوی، که لباس قهوهای داشت، دستش را دور بازوان فرد ریشدار ایرانیِ طرف احمدینژاد گذاشت. او گفت: "نمیتوانیم بگذاریم این اتفاق صورت بگیرد". و سعی کرد، مثل هر مسلمانی که میخواهد میل خود به اعتماد و صلح را نشان دهد، صورت حریفش را ببوسد. مرد ریشدار او را تکان داد و با داد و بیداد به او توهین کرد.
"دو ردیف پلیس اکنون شانه به شانهی همدیگر ایستاده بودند و دستان متصلشان هر دو گروه را عقب نگاه داشته بود و در همان حال به رفقای آنسوتر خودشان خیره بودند و نگرانیشان هر لحظه بیشتر میشد. فردی ایرانی-آمریکایی چند قدم آنطرفتر به انگلیسی سوی من فریاد زد: "باید ثابت کنیم دیگر نمیتوانند این کار را بکنند. نمیتوانند بر ما حکومت کنند. ما رئیسجمهور جدید میخواهیم. یا آنها به حرفشان میرسند و یا ما".
"عزم آهنین این مردان هراسناک بود. به هیچ وجه حاضر به پذیرش سازش نبودند. یک طرف خواهان اطاعت از کلام آیتالله خمینی و وفاداری به ارواح جنگ ایران و عراق 1980 تا 1988 بود و طرف دیگر (که از تظاهرات میلیونی روز دوشنبه جان گرفته بود) خواهان آزادیهایی بود (گرچه درون جمهوری اسلامی) که تابحال نداشتهاند. شاید پلیس اکنون طرف آنها باشد؛ اگر مثال شب گذشته خبر از چیزی میداد این بود که یکی از افسران ارشد (یا شاید هم خود پلیسها که از رفتارشان در چهار روز گذشته متنفر شدهاند) تصمیم گرفته است که نیروهای ویژه دیگر نوچههای قدرت هراسناک قلدرهای همیشه مطیعِ احمدینژاد نخواهند بود.
"اما این انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. دیشب در میدان ونک هر دو طرف تظاهرکنندگان فریاد میزدند: "الله اکبر". اما اگر نیروهای امنیتی ایران دارند سوی بیطرفی میگیرند، احمدینژاد واقعا بدجوری گیر افتاده است".
پرولتاریای روسیه در ژانویه 1905 در اولین حضور خود در صحنهی تاریخ نمادها و عکسهای مریم مقدس را به دست داشت. این خبر از بار سنگین گذشته میداد؛ هزار سال زندگی راکد در روستاها که در آن ودکا و کلیسا تنها راه آسودگی از عرقریزانِ کار و استثمار سخت بود. وقتی دهقان روس زمین را در جستجوی زندگی بهتری در شهرها رها میکرد به میان پاتیل جوشانی از زندگی کارخانهها پرتاب میشد که نگاه او را انقلابی میساخت. تعصب مذهبی سرجایش بود اما این تعصب، کارگران روس را از رفتن به راه انقلاب بازنداشت. در ایران نیز چنین نخواهد شد.
فیسک در ضمن از تناقضاتی که حتی در اردوی احمدینژاد سر بر میآورند گزارش میدهد:
"در حالی که گرگ و میش پردود خیابانهای شمال تهران را فرا گرفت، جمعیت خروشانتر شد. من از افسر بسیجی با ریش انبوه شنیدم که از مردانش میخواست به 10 هزار مرد و زن طرفدار موسوی در آن سوی خطوط پلیس حمله کند. او از بالای شلوغیها فریاد زد: "الان باید از کشورمان دفاع کنیم، درست مثل کاری که در جنگ ایران و عراق کردیم". اما مردان احمدینژاد که میخواستند او را آرام کنند فریاد زدند: "ما همه شهروندان هموطنیم! بیایید تراژدی درست نکنیم. باید متحد باشیم".
چند ساعت قبل هفت نفری که در پایان تظاهرات دوشنبه به دست بسیج کشته شدند مخفیانه توسط پلیس در قبرستان 257 در گورهای بینشان دفن شدند. خبری از عاقبت آنها به خانواههایشان داده نشده است. روزنامههای طرفدار دولت در تهران در حرکتی که احتمالا بیسابقه است مرگ تظاهرکنندگان را گزارش کردهاند. یکی از این روزنامهها حتی صفحهی اول خود را به رئیس دانشگاه تهران اختصاص داده که با عصبانیت حملهی بسیج به دانشگاه در شب یکشنبه را که در آن نیروهای امنیتی هفت جوان را کشتند و چندین نفر را زخمی کردند و خوابگاههای دانشگاه را در هم کوبیدند و غارت کردند، محکوم کرده است. فرهاد رهبر گفته قاتلین را در دادگاهها دنبال میکند و اضافه کرده: "اشغال دانشگاه تهران که نماد آموزش عالی است... باعث موجی از اندوه و عصبانیت در من شده است".
فیسک سپس مینویسد:
"از ولیعصر که بیرون میآمدم کامیونی پر از افراد را دیدم که همه شلوار راهراه و پیراهن سفید به تن داشتند و بسیاری باتوم پلیس دستشان بود و عازم شمال تهران بودند. پشت سر آنها تظاهرکنندگان اسلامیستِ تازه نفس آمادهی پیادهروی شش کیلومتری تا ونک بودند. دو سرباز وظیفه در میان حامیان موسوی بودند و پیرمردی ازشان نظر خواست. اگر بسیج به میان صفوف جمعیت زد او باید آنجا بماند یا نه؟ یکی از سربازان گفت: "بسیج بد کتک میزند – خیلی بد" و روی شانهی پیرمرد زد و سرش را تکان داد".
حوادثی کوچک مثل این بهتر از صد آمار دینامیسمِ واقعی جنبش را نشان میدهند.
اکنون چه میشود؟
تروتسکی در "تاریخ انقلاب روسیه" مینویسد:
"اگر فقط به عقب و به اعصار گذشته نگاه کنیم انتقال قدرت به بورژوازی به نظر معمولی میآید: در تمام انقلابات گذشته آنان که در جبههها جنگیدند کارگران و مرشدان و تا حدودی دانشآموزان بودند و سربازان به طرف آنها آمدند. اما پس از آن بورژوازی منسجم که با احتیاط جبههها را از پنجره نگاه کرده بود، قدرت را به دست میگرفت" (پارادوکسِ انقلاب فوریه).
این داستانی است که مداما در طول تاریخ تکرار میشود. تودههای انقلابی میجنگند و میمیرند و لیبرالهای بورژوا و سیاستمداران حرفهای بیاصول میوهی قدرت را میربایند و به تودههایی که قدرت را به آنها تحویل دادهاند خیانت میکنند. اما تجربهی انقلاب اکتبر نشان میدهد که چنین نتیجهای ناگزیر نیست. ما به حزبی انقلابی همچون حزب بلشویکِ لنین و تروتسکی نیاز داریم.
البته تودهها نمیتوانند صبر کنند تا مارکسیستها آماده شوند. وقتی حزبی نیست و مشکلات غیرقابل تحمل تودهها نیاز به راهحل فوری دارد آنها دست به عمل میزنند و میخواهند مشکلات را با عمل مستقیم حل کنند. گاهی این میتواند هر چه پیش روست از سر راه کنار بزند و به سقوط رژیم منفور کهن منجر شود. اما در چنین موقعیتی، میوههای قدرت دست به دست میشود. این اتفاقی است که دارد در ایران میافتد. اگر رژیم کهن نتواند خود را با روشهای کهن حفظ کند (و گزارشهای منقول قویا نشان میدهد که چنین است) دست به روشهای دیگر میزند.
تنها اتکای دولت به سرکوب علنی نیست. میتواند دست به مانور و حقه برای فریب و شکست مردم انقلابی بزند. معترضین نشان از پتانسیل انقلابی عظیم دادهاند. تودهها شجاعت، رزمندگی و عزمی عظیم نشان دادهاند. اما جنبش تودهای خودبخودی نقطه ضعفی هم دارد. و آن اینکه فاقد رهبری شجاع و روشنبین است. رژیم، برای بقا تقلا میکند، و همین اندازه مصمم است. تمام اهرمهای قدرت به دست رژیم است.
تودهها اکنون طعم مستکنندهی آزادی را چشیدهاند. آنان به پا خواستهاند و آموختهاند تهدید سرکوب دولتی را نادیده بگیرند و به حکومت مذهبی روحانیون که در گذشته آنها را ترسانده، سرکوب کرده و تحقیر کرده، بیاعتنا و از آن متنفر باشند. اکنون ترس خود را از دست دادهاند و در خیابان با دشمنان سیاسی خود با شجاعت، مقاومت و حتی حس طنزی عجیب روبرو میشوند. اگر رهبری نیمهشایستهای داشتند بدون مشکل چندانی قدرت را تصاحب میکردند. اما بدون چشمانداز روشن، ابتکار میتواند به دست حریف بیافتد.
نقش رهبری این تظاهرات به دست دانشجویان بوده است که در سرنگونی شاه در سال 1357 نیز نقشی حیاتی داشتند. این جوانان شجاع عزم و نبوغ بسیاری نشان دادهاند و از قدرت ارتباطات مدرن استفاده میکنند. اما اگر اعتراصات، که غالبا در تهران بوده است، بخواهند موفق شوند باید به تمام کشور گسترش یابند. اگر این اتفاق بیافتد کار به جایی میرسد که قابل توقف نیست.
در حال حاضر موقعیت در توازن است. چند روز آینده تعیینکننده خواهد بود. ممکن است رژیم از روی استیصال کورکورانه مثل حیوانی زخمی حمله کند. شاید یکی از تظاهراتهای تودهای به قتل عام بکشد و یا حمله به خوابگاههای دانشجویان به تراژدی ختم شود. در فضای خروشان کنونی این میتواند به موجی از اعتصابات و تظاهرات برسد و به سرنگونی حکومت منجر شود. چنین نتیجهای حاصل پیروزی جناح تندرو خواهد بود که میخواهد با استفاده از خشونت، قدرت را حفظ کند.
اما اگر جناح اصلاحطلب بوروکراسیِ حاکم موفق شود آیتاللهها را متقاعد کند که بهترین امید آنها برای نجات آغاز تغییراتی ظاهری از بالا برای پیشگیری از انقلاب از پایین است، نتیجهای دیگر ممکن است. تودهها نمیتوانند تا همیشه در خیابانها تظاهرات کنند. یا جنبش از طریق اعتصاب عمومی و شورش سراسری به مرحلهای بالاتر میرود و یا نهایتا نشیب و افول میکند و به آرامشی موقتی میرسد – تنها برای مدتی کوتاه.
در مبارزهی قدرت ابرآلود درون رژیم اسلامی، جناحهای مختلف مثل خروس جنگی به جان هم افتادهاند. اما هیچ کدام از آنها تغییری واقعی نمیخواهد. موسوی انقلابی ضدرژیم نیست و علاقهای به رهبری مبارزه تمام و کمال علیه رژیمی که در طول جنگ ایران و عراق نخست وزیر محافظهکارش بوده ندارد. او بخشی از دار و دستهی محافظهکار علی اکبر هاشمی رفسنجانی است.
تندروها در مقابل تمام تغییرات مقاومت میکنند گرچه حملهی آتشین تودهها آنها را عقب رانده است. آنها اکنون مثل بازاریها با رفسنجانی چانه میزنند (و رفسنجانی متخصص چانه زدن بر سر پست و مقام است). آنها تلاش میکنند به نوعی معامله برسند که امیدوارند به اعتراضات پایان دهد. ممکن است که رژیم برای تضمین بقای خود رئیسجمهور احمدینژاد را پایین بیاورد و او را مجبور کند به نام "وحدت ملی" نوعی نقش دولتی به موسوی بدهد. چنین نتیجهای به نومیدی تلخ تودهها میانجامد که پس از دورهای از اقدامات خشونتآمیز شاید به نومیدی موقتی برسند.
تودهها تنها از تجربه یاد میگیرند و برای آنها پشت سر گذاشتن تجربهی دولت "اصلاحطلبی" دیگر ضروری است تا مشخصهی واقعی این رهبران را بفهمند که تنها میخواهند اسمها و چهرهها را عوض کنند و هیچ چیز بنیادین را دست نزنند. آرامشی که در پی این خیانت میآید دیری نمیپاید. شدت بحران اقتصادی امکان هیچ ثبات پایداری نمیدهد. دیر یا زود موج جدیدی از اعتصابات و تظاهرات در میگیرد و این بار در سطحی بسیار بالاتر.
چنین نتیجهی فریبکارانهای خیانت به آمال شورانگیز تودهها برای آزادی و دموکراسی است. اما امپریالیستها به طور کل و دولت اوباما به طور مشخص از آن بسیار استقبال میکنند. واشنگتن در ابراز "نگرانیهایش" راجع به گزارشهای خشونت و تقلب در آرا خیلی ساکت و آرام بوده است. به هیچ وجه از تظاهرکنندگان حمایت نکرده است. این بدین خاطر است که اوباما علاقهای به تغییرات جدی در ایران ندارد.
امپریالیسم آمریکا به شدت نگران رویدادهای فوقالعادهی روزهای اخیر خواهد بود. آنها میترسند سرنگونی انقلابی آخوندها نمونهای باشد که تودهها در همسایههای ایران را هم برای انجام همین کار به وسوسه بیاندازد. رژیمهای ارتجاعی عرب در مصر و عربستان صعودی به بادی بندند و رژیمهای دیگر مثل اردن و مراکش نیز فاصلهای ندارند. آنها بسیار بیشتر ترجیح میدهند که اوضاع در همین حال باقی بماند چرا که برخورد با شیطانی که میشناسی از شیطانی که نمیشناسی بهتر است.
اما در حال حاضر موقعیت نه در دست خامنهای است و نه در دست موسوی؛ نه در دست اوباما و نه در دست رفسنجانی. جنبش تودهای بر همه چیز غالب است و دینامیسم و منطق خودش را دارد. مارکسیستهای ایران تمام انرژی خود را پشت این جنبش تودهای میاندازند و با تمام توان تلاش میکنند به آن شکلی سازمانیافته و آگاه دهند. کارگران و جوانان درسهای 1357 را باز میآموزند. بگذارید به یاد داشته باشیم که سرنگونی شاه را کارگران رقم زدند که موجی از اعتصاب به راه انداختند که مثل آتش تمام کشور را فرا گرفت.
کارگران نفت 33 روز اعتصاب کردند و افتصاد را متوقف کردند. تمام تلاشها برای فرستادن ارتش به پالایشگاهها بینتیجه ماند. میلیونها معترض در تهران تظاهرات کردند، خواستار سرنگونی شاه و اخراج امپریالیسم آمریکا و تسلیح مردم شدند. شورش به سربازان کشید که شروع به ترک ارتش کردند.
انقلابیون پادگانها، مجلس، کارخانهها، توپخانهها و تلویزیون را گرفتند. رژیم پهلوی مثل ردیف کارتهای پاسور فرو ریخت. کارگران کارخانهها را گرفتند، دهقانها زمینها را گرفتند. نظام کنترل مردم از طریق کمیتههایی به اسم "شوراها" در واقع معادل شوراها (سوویتها)ی انقلاب روسیه بود. اینها سنتهای انقلابی واقعی ایران است! این راه پیشروی است!
به باصطلاح "اصطلاحطلبان" بورژوا نباید اعتماد کرد. ما به کارگران و جوانان ایران میگوییم: به موسوی و امثال او اعتماد نکنید! تنها به خودتان، به قدرتتان و به سازماندهیتان اعتماد کنید! کمیتههای مبارزه (شوراها) را برای سازماندهی و ارتباط مبارزاتتان در سطوح محلی، استانی و کشوری بر پا کنید! نگذارید کنترل جنبش از دستتان خارج شود! تمام فراخوانها برای عقبنشینی را کنار بزنید و مواظب تمام تلاشها برای دور زدن و معامله پشت سرتان باشید!
غیرممکن است با قطعیت بگوییم که نتیجهای این فاز مبارزه چه خواهد بود؛ اما یک چیز روشن است: ایران هرگز مثل گذشته نخواهد شد. سطح اعتراضات و رعشههای مقامات علامت سوالی روی نفس بقای رژیم گذشته است. اعتراضات پتانسیل تخریبی قابل توجهی دارند که رژیم را به نگرانی انداخته است. اما تخریب جامعه کافی نیست. باید آلترناتیو داشت.
هر اتفاقی که بیافتد جریان تاریخ به شدت به سمت ما است. به علت ماهیتِ رهبران لاجرم شکست و عقبنشینی خواهیم داشت. اما کارگران و دانشجویان از تجربهشان درس میگیرند. دیر یا زود به این نتیجه میرسند که به تغییری بنیادین در جامعه نیاز است. نیاز ما نه فقط دموکراسی که جمهوری کارگران و دهقانان ایران است که کل خاورمیانه را شعلهور سازد!
لندن، 17 ژوئن