عراق: پس از پنج سال

Persian translation of Iraq: Five years after (March 20, 2008)

بالاخره پس از خلاصی یافتن از "شرّ" دید و بازدید های اجباری، مکرّر، بی حاصل و خسته کننده ی این روزها و ردّ و بدل کردن همان تعارفات همیشگی و متداول "ایرونی"، فرصتی دست یافت تا مطلبی را برای وبلاگ آماده کنم که دست کم یک نتیجه ای-هرچند جزیی- در بر داشته باشد؛ مطبی را که از نظر خواهید گذراند، در واقع قسمت نخست خلاصه ای است از نوشته ی اخیر "اَلِن وودز" به مناسبت پنجمین سال اشغال عراق و تحلیل "بن بستی" که در حال حاضر آمریکا برای برون رفت از آن دست و پا می زند. امیدوارم مفید واقع شود.

یک مثل کهن شرقی است که می گوید: کسی که بر پشت ببر سوار است، به زحمت می تواند از آن پیاده شود. هنگامی که نیروهای مؤتلفه در مارس سال 2003 در بغداد راهپیمایی کردند، امپریالیست ها سرشار از اطمینان بودند. سرمست از قدرت ماشین میلیتاریستی خود، آینده ی درخشانی را برای عراق و خاورمیانه پیش بینی می کردند.

در همان حالی که چکمه هایشان را محکم بر روی گلوی مردمی درمانده و بیچاره قرار داده بودند، با غرور اعلام کردند که عراق "آزاد" شده است. آنان به طور اغراق آمیز و مغرورانه ای می گفتند که این عملیات روشنگرانه، اکنون صلح و کامیابی را برای تمام منطقه تضمین خواهد کرد؛ نه تنها این، بلکه مردم حق شناس جهان عرب مشتاقانه به زیر پرچم دموکراسی غربی جمع خواهند شد و جورج بوش و پیامبرش، تونی بلر، را ستایش خواهند کرد. امّا پس از پنج سال، همه چیز بسیار متفاوت به نظر می رسد. پنج سال پس از سخنرانی مفتضحانه ی جورج بوش به نام " مأموریّت انجام شد"، عراق هم چنان در هرج و مرج است.

تحت چنین شرایطی، به نظر می رسد که به صورت غیرمنتظره ای، جورج بوش هم چنان می تواند مدّعی باشد که اشغال عراق به وسیله ایالات متحّده موفقیّت آمیز بوده است. او در سخنرانی خود به مناسبت پنجمین سال تهاجم به عراق، عملاً سه بار به کلمه ی "پیروزی" اشاره کرد. هرچند، این که یک جنگ به پیروزی انجامیده است است یا شکست، بستگی به این دارد که آیا به اهداف آن جنگ دست یافته شده است یا خیر. به ما اجازه دهید تا اهداف جنگ امپریالیستی ایالات متحّده را یادآوری کنیم.

اهداف جنگ

هدف اظهار شده برای تهاجم به عراق، از میان برداشتن سلاح های کشتار جمعی بود که بوش و بلر ادّعا می کردند در اختیار صدّام حسین بوده و "خطر بالفعل و موجود" مردم ایالات متحده و بریتانیا است. امّا هرگز چنین سلاح هایی یافت نشد، و اکنون هر کسی می داند که این موضوع تنها یک دروغ خودخواهانه و بخشی از تبلیغاتی بی شرمانه بود، به قصد منحرف نمودن افکار عمومی از اهداف واقعی جنگ ایجاد شده به وسیله ی طبقات حاکم بریتانیا و آمریکا.

هدف اصلی دیگر، گویا مبارزه با تروریسم بود. امّا این موضوع که القاعده در دوره ی حاکمیّت صدّام حسین، که سرسخت ترین دشمن آنان بود، وجود نداشت چیزی است که همگی از آن اطّلاع دارند. پنج سال پس از تهاجم، به هر حال القاعده و وابستگان آن قویّاً در عراق حضور پیدا کرده اند و از این امر برای حمله به آمریکایی ها و دوستان عراقی آن ها استفاده می کنند. حمله به عراق، آن گونه که بوش و بلر ادّعا می کردند، تهدید تروریسم را کاهش نداد؛ بلکه بر عکس، آن را به شدّت افزایش داد.

در طی پنج سال گذشته، تروریسم نه فقط در عراق بلکه در تمامی مناطق اطراف افزایش یافته است. تنفّر از آمریکا، به علّت اقدامات خشونت آمیز اشغالگران، به شدّت برانگیخته شده است. نتیجه ی مستقیم آن، اینست که هزاران نفر از جوانان در سراسر جهان عرب به سازمان های تروریستی پیوستند. بنابراین، جورج بوش کارامدترین مأمور استخدام شده برای القاعده است.

اکنون جنگ در ایالات متحدّه آمریکا عمیقاً منفور است. این جنگ تاکنون موجب کشته شدن بیش از 1000 سرباز آمریکایی شده است، دیگرصحبتی از ده هزار مجروح و معلول نمی کنیم. هزینه های اقتصادی این جنگ به مراتب بیشتر می باشد. هیچ کس به طور دقیق نمی داند که این جنگ چه مقدار هزینه در برداشته است، امّا یک تخمین نشان می دهد که این هزینه ها باید به اندازه ی پنج تریلیون دلار باشد.

آیا آنان عقب نشینی خواهند کرد؟

دو رقیب دموکرات ریاست جمهوری، براک اوباما و هیلری کلینتِن، وادار شده اند تا از یک عقب نشینی سریع حمایت کنند. کاندیدای جمهوری خواه، جان مک کین، هم چنان از جنگ حمایت کرده است، امّا این یکی از ضعف های مهمّ مبارزه ی انتخاباتی او، به ویژه در شرایط یک بحران اقتصادی، می باشد.

بوش تلاش می کند این گونه استدلال کند که سطح خشونت در عراق تنزّل یافته است، و این که گسیل بیشتر سربازان آمریکایی به عراق در حال جواب دادن است.

در حال حاضر، در حدود 158000 سرباز آمریکایی در عراق حضور دارند، که احتمالاً در تابستان امسال به 140000 کاهش پیدا می کند.

اوباما بیشترین مخالفت را با تهاجم به عراق دارد؛ و هم چنین وعده ی او مبنی بر خاتمه بخشیدن به جنگ بسیار مورد توجّه مردم است. او می گوید که سربازان در در اواخر سال 2009 خارج خواهد کرد، اگر چه در عمل شاید این اتفاق نیفتد. اگر ما به جزئیات طرح او نگاه کنیم، می بینیم که چندان روشن و واضح نیست. او می گوید که هر ماه یک یا دو بریگاد رزمی را از عراق بیرون می آورد، در حالی که به این ترتیب سربازان آمریکایی را در تعدادی زیاد و در مدّت زمانی طولانی در آینده حاضر و آماده نگاه می دارد. پس از آن هم می گوید که او خواهد گذاشت که سربازان "به حمایت از سفارت آمریکا و مبارزه با القاعده در جایی که لازم باشد" بپردازند و این که او "حق خواهد داشت" مجدّداً وارد عراق شود تا از کشتارهای دسته جمعی جلوگیری کند. این به زحمت یک برنامه ی بدون ابهام برای عقب نشینی محسوب می شود!

هم چنین هیلری کلینتن نیز، در عین حال که می گذارد "نیروهای ضربتی کوچک و نخبه" برخورد با تروریست ها را به عهده گیرند، در مورد بیرون آوردن یک یا دو بریگاد در هر ماه صحبت می کند. امّا به نظر می رسد طرح او برای حضور به مراتب طولانی تری در عراق، نسبت به آن چه که اوباما در نظر داشت، می باشد. مک کِین، که یکی از علائم "اعتماد به نفس بیش از اندازه" یا "فرسودگی مفرط ناشی از سالخوردگی" را از خود نشان می دهد، اعلام کرده است که آمریکا می باید در عراق بماند و مبارزه کند؛ او گفته است که آمریکا، تا موقعی که کار شروع شده در عراق را به اتمام برسد، ممکن است تا 100 سال هم قرارگاه های خود را در آن کشور داشته باشد. این بدین معناست که هر کس در کاخ سفید باشد، اشغال عراق به درازا خواهد کشید. در این اثنا، صد ها سرباز و هزاران نفر شهروند عراقی خواهند مرد.

به هر حال، حقیقت اینست که هرکسی که رئیس جمهور بعدی ایالات متحّده می شود می بایست خود را با این موضوع که جنگ به شکست انجامیده است وفق دهد. دیر یا زود، نیروهای آمریکایی می باید خارج شوند. تنها سؤال اینست که به چه سرعت می توان این کار را انجام داد و تا چه اندازه می توان با معرّفی "شکست" به عنوان " پیروزی" حماقت آمریکا را پنهان کرد؟

در همان زمان حمله، جورج بوش سازمان ملل را با تحقیر تمام تهدید کرد و به شورای امنیّت به عنوان چیزی بی ربط و زائد (که البته است) اعتنایی نکرد. اکنون، دموکرات ها می خواهند از سازمان ملل و دولت های خاورمیانه درخواست کنند که عقب نشینی آمریکا را تسهیل کنند. چنین چیزهایی محاسبات خودخواهانه ی دیپلماسی بورژوایی است! از زمانی که واشنگتن گمان کرد که می تواند با اعمال زور به اهداف خود برسد، علاقه ای به خدمات میانجی و واسطه ها نشان نداد. امّا اکنون که این به دام افتادن در یک درگیری غیر قابل پیروزی و گران درک شده است، ارزش دیپلماسی را دوباره دریافته و شروع به "مناجات" کرده اند:" مصلحان، مقدّس و ملکوتی اند"! درست به همان شکل که فردی مست، در حالی که صبح روز بعد از یک مهمانی سر خود را [از درد]می گیرد، به ناگهان لذّت و سرور پرهیز از مشروبات الکلی را درمی یابد و سوگند یاد می کند که دیگر هرگز نخواهد نوشید: تا مهمانی بعدی!

سازمان ملل، از هنگامی که مرکز اصلی آن در بغداد در آگوست سال 2003 بمباران شد، احتمالاً چندان مشتاق یاری واشنگتن نیست. روسیه و چین هم اشتیاقی نخواهند داشت تا به شورای امنیّت، که در سال 2003 به وسیله ی آمریکا طرد شد، اجازه دهند تا به عنوان سرپوشی بر روی عقب نشینی و گریز آمریکا استفاده شود. اروپا هم اقدامی برای کمک نخواهد کرد.

این بدین معناست که، به خاطر عقب نشینی از عراق، آمریکا نیاز دارد تا توافقاتی با قدرت های همسایه داشته باشد: ایران و سوریه. این امر برای جورج بوش نفرت انگیز است، امّا متصدّی بعدی کاخ سفید هم هیچ بدیل و جایگزینی نخواهد داشت به جز جستجوی یک توافق (با این قدرت های همسایه).

ایران خصوصاً در موقعیّتی نیرومند قرار دارند، چرا که از نفوذ بسیاری بر جمعیّت شیعه ی عراق برخوردار است. واشنگتن مجبور خواهد بود تا برای شروع مذاکراتی با ایران بر سر این موضوعات آماده شود، بدون آن که نیازی باشد تا ابتدا ایران برنامه های غنی سازی هسته ای خود را به حالت تعلیق درآورد. پس از آن همه بلوف ها و سر و صدا بر سر برنامه ی هسته ای ایران، این موضوع بزرگی برای پذیرفتن است، امّا به هر حال آنان چاره ی دیگری ندارند.

جنون فرقه ای 

مشکل عمده ی کشورعراق، که در هنگام تهاجم نابود شد، این است که بازسازی نشده است. آمریکایی ها در ابتدا سعی کردند که اعتماد کرد ها و شیعه ها را جلب نمایند. امّا این موضوع سنّی ها را از آنان راند.

اخراج شدید تمامی اعضای حزب سابق بعث از مشاغل عمومی، باعث رنجاندن جمعیّت سنّی شد، که این امر موجب چرخش سریع آنان به سوی شورش مسلّحانه گشت.

کشور به سوی درگیری فرقه ای، قومی و دینی منحرف شد که اساس جامعه ی عراقی ها را تهدید می کرد. موج بمب گذاری های انتحاری، آدم ربایی و سایر  خشونت های فرقه ای افزایش یافت، و جمعیّت های سنی و شیعه قطبی شده و به بخش های متفاوتی تقسیم شدند. از آن جا که پلیس از دفاع از این جمعیّت ها در مقابل خشونت های فرقه ای ناتوان بود، در عوض آنان بر میلیشیای محلی تکیه کردند. در همان حال که قدرت میلشیای شیعه و سنی رشد می کرد، قدرت دولت مرکزی کاهش می یافت.

امپریالیست های آمریکایی خود مسئول این جنون فرقه ای بودند. آنان خیلی دیر متوجّه شدند که با نابود ساختن ارتش عراق، تنها نیرویی را که می توانست به عنوان یک وزنه در مقابل قدرت ایران در این منطقه عمل کند، از بین برده اند. شیعه ها، نیرویی که آنان در ابتدا به عنوان متحدین خود حساب می کردند، به طور فزاینده ای به سوی ایران گردش کردند. آمریکایی ها سپس تصمیم گرفتند که سیاست خود را تغییر دهند و تلاش نمودند تا با جلب حمایت از میان سنی ها، مانع میلیشای شیعه ها شوند. به همین جهت تجدیدنظر در قانون "بعث زدایی" (De-Baathification) انجام شد. امّا این اقدامات از نظر سنّی ها ناکافی است.

قوانین مربوط به تقسیم درآمد های نفتی و انتخابات استانی هم می باید اصلاح شود. و قانون اساسی نمی تواند بدون برانگیختن بیشتر و بیشتر احساسات فرقه ای نمی تواند اصلاح شود.

برای دیداری جهت جشن گرفتن پنجمین سالگرد تهاجم آمریکا، دیک چنی- معاون رئیس جمهور آمریکا- به بغداد رفت تا به تحسین آن چه که به عنوان پیشرفت های "فوق العاده" ی سیاسی و امنیتی در کشور می بیند، بپردازد. امّا آقای چینی در زمان بندی سخنرانی خود خوش شانس نبود. بلافاصله پس از آن سخنرانی، با بیرون ریختن گروه های شیعه و سنّی، کنفرانس آشتی و سازش احزاب سیاسی رقیب منحل شد. همین واقعه ی کوچک بر ماهیّت شکننده ی شرایط حاکم در عراق و دولت تأکید می کند.

بربریّت امپریالیستی

عراق، که یکی از توسعه یافته ترین و با فرهنگ ترین کشورها در منطقه بود، به یک موقعیّت ترسناک، بر مرز بربریّت، سقوط کرده است.

با توجّه به آخرین تخمین ها، از زمان تهاجم در سال 2003، بیش از یک میلیون عراقی در نتیجه ی درگیری ها در کشورشان جان باخته اند. در سال 2006، "لَنسِت" (The Lancet) ژورنال پزشکی معتبر انگلستان، میزان مرگ را در حدود 392.979 تا 942.636 برآورد کرد. این آمار موجب انبوهی از سوء استفاده ها از جانب دولت های آمریکا و انگلیس گردید که مشتاق بودند اذهان عمومی را در بی خبری نسبت به مصیبت های وارده بر مردم عراق، نگاه دارند. امّا آخرین ارقام نشان می دهد که حتّی "لنست" هم به طور جدّی تعداد کشته شدگان عراق را کمتر از مقدار حقیقی برآورد کرده است.

نظرسنجی انجام شده به وسیله ی Opinion Research Business)ORB)، یکی از برجسته ترین گروه های نظرسنجی انگلستان، نشان داد که 20 درصد عراقی ها حدّاقل یک مرگ در خانواده شان، در نتیجه ی جنگ و نه عوامل طبیعی، داشته اند.[1] این یعنی حدود 1000 مرگ در روز، که بیشتر از شمار کشته شدگان قتل عام روندا می باشد. [2]

تعداد کشته شدگان، طومار مصیبت های وارده بر مردم عراق را تمام نمی کند. بالغ بر چهار میلیون نفر مجبور شده اند تا از خانه های خود بگریزند و صف های پناهندگانی را که به سختی زندگی قابل ترحّمی را می گذرانند، پر کنند. این یک فاجعه ی بشری عظیم است، که "بشر دوستان" غربی ما در مورد آن سکوتی ناپیوسته دارند. آموزش و بهداشت، که کاملاً در سطحی بالا بود، واقعاً نابود شده شده است. میلیون ها نفر عراقی به آب پاکیزه دسترسی ندارند، چه برسد به یک مدرسه یا بیمارستان.

این حقایق، اسطوره های دروغین در مورد ماهیّت بشر دوستانه ی تهاجم به عراق را از اعتبار ساقط می کند. بوش و بلر برای سرنوشت غم انگیز مردم عراق تحت رژیم صدّام حسین اشک تمساح می ریختند. بلی، صدّام حسین یک هیولا بود، امّا امپریالیست ها حتی هیولاهای بزرگتری هستند. آنان خواهان انسان دوستی، دموکراسی یا سایر آرمان های ظاهراً مطلوب،که به عنوان یک سرپوش برای پوشاندن منافع واقعی خود استفاده می کنند، نیستند.

تهاجم عراق یک اقدام جنایی از جانب گانگسترهایی بود که گمان می کردند می توانند ثروت نفتی عراق را تاراج و این کشور را برای شرکت های نفتی بزرگ خاورمیانه و برای سود تکه تکه کنند. این ماجراجویی به شکل بدی پیش رفت. عراقی ها در حال مقابله هستند. حتی ثروتمندترین کشور بر روی زمین، نمی تواند برای مدّتی نامحدود چنین خونریزی و اتلاف ثروتی را متحمّل شود.

امپریالیسم آمریکا عمده ترین نیروی ضدّ انقلابی در جهان است. جنایات آن با لشگرکشی انجام می شود و بهای آن با مصیبت و مرگ میلیون ها  مرد، زن و کودک بی گناه پرداخت می شود. امّا این جنایات در حال برانگیختن خشم میلیون ها نفر دیگر، هم در ایالات متحده و هم در سراسر دنیا، می باشد. جنبش علیه اشغال جنایتکارانه ی عراق و همراه با آن درک این موضوع که برای زندگی کردن بشر، سرمایه داری و فرزند آن امپریالیسم باید از سطح زمین پاک شوند، در حال رشد است. و در نهایت،آن هنگام که بشر نوشته ی روی سنگ گور این هیولا را حک می کند، این نظر "تاسیتوس" (Tacitus)[3] مورّخ را درباره امپریالیسم رُم به یاد خواهد آورد که:

" آنان یک برهوت ساخته اند و آن را صلح می نامند".

لندن، 20 مارس 2008

***

توضیحات:

[1]  ORBاز 12 تا 19 آگوست سال 2007، یک نمونه ی 1720 نفری از بزرگسالان بالای 18 سال عراق را برای مصاحبه رو در رو انتخاب نمود که از این تعداد، 1499 نفر حاضر به مصاحبه شدند. از آنان سؤال شد که "چه تعدادی از اعضای خانواده ی شما در نتیجه ی جنگ (به عنوان مثال در نتیجه ی خشونت به جای مرگ طبیعی هم چون کهولت سن) از سال 2003 جان باخته اند؟

نتایج این گونه بود که:

هیچ کس: 78%

یک نفر: 16%

دو نفر: 5%

سه نفر: 1%

چهار نفر و بیشتر: 0.002%

مطابق با آمار سال 2005، در مجموع 4.050.597 خانوار وجود داشتند؛ این آمار نشان می دهد که 1.220.580 مرگ از زمان تهاجم در سال 2003 به وقوع پیوسته است. با احتساب تأثیر میزان خطای استاندارد (که 2.5%+ در نظر گرفته شده بود)، اعتقاد این سازمان بر این بود که بین حدّاقل 733.158 نفر تا حدّاکثر 1.446.063 نفر کشته شده اند.

رجوع کنید به گزارش این نهاد در لینک زیر:

http://www.opinion.co.uk/Newsroom_details.aspx?NewsId=78

هم چنین این نهاد در مطلبی با عنوان "به روز کردن داده های مربوط به تلفات عراقی ها" در ژانویه 2008، شمار کشته شدگان را از تاریخ مارس 2003 تا آگوست 2007(با محاسبه ی خطا) بین 946.000 تا1.120.000 تخمین زده است.

نگاه کنید به:

http://www.opinion.co.uk/Newsroom_details.aspx?NewsId=88

[2] Rwandan Genocide: در ۶ آوریل سال ۱۹۹۴، هواپیمای حامل جونوال هابیاریمانا (Habyarimana)، رییس جمهوری وقت رواندا(Rwanda) که از اعضای قبیله هوتو بود، و سیپرین نتاریامیرا(Ntaryamira)، رییس جمهوری بروندی، در اثر شلیک موشک زمین به هوا در نزدیکی فرودگاه کیگالی (Kigali)، پایتخت رواندا، سقوط کرد. در پی کشته شدن رییس جمهوری، هوتوهای تندرو این واقعه را به مخالفان توتسی نسبت دادند و به حملات گسترده علیه اقلیت قومی توتسی و هوتوهای میانه رو دست زدند. قتل عام رواندا یکصد روز به طول انجامید تا سرانجام نیروهای شورشی، که افراد توتسی در آن اکثریت داشتند، توانستند کنترل اوضاع را در دست بگیرند. گفته می‌شود که در خلال این یکصد روز، حدود هشتصد هزار تن از اعضای قبیله توتسی و هوتوهای میانه رو به دست هوتوهای افراطی کشته شدند. تسلط شورشیان بر اوضاع به فرار حدود دو میلیون تن از اعضای قبیله هوتو به کشور زئیر (جمهوری دمکراتیک کنگو) منجر شد.

به نقل از ویکیپدیا

[3] کورنیلوس تاسیتوس: متفکّر، حقوق دان سناتور و بزرگترین مورّخ رومی، که در بین سال های 56 تا 177 پس از میلاد می زیست. او دارای دو اثر بسیار مهم با نام های "تاریخ نگاری" و "سالنامه ها" می باشد که بخش هایی از آن باقی مانده است.

http://faratarazclossium.blogfa.com/post-24.aspx

http://en.wikipedia.org/wiki/Tacitus

ترجمه و تلخیص از: وندا نوژان