Persian translation of Obama’s Middle East Policy: Still Imperialist (July 21, 2009)
شین جونز از آمریکا
ترجمه بابک کسرایی
"کشورها دوستان دائمی ندارند تنها منافع دائمی دارند".
لرد پالمرستون
سیاست خارجی آمریکا توسط نقش این کشور به عنوان قدرتی امپریالیستی تعیین میشود. منظور ما از امپریالیسم حکومتِ انحصاری بانکهای بزرگ که بر تمامی سایر بخشهای اقتصادی جامعه سیطره دارند و تقسیم جهان به مناطق نفوذ توسط کشورهای سرمایهداری قدرتمند است. پس از جنگ جهانی دوم، و بخصوص پس از فروپاشی اتحاد شوروی، آمریکا خود را قدرتمندترین کشور امپریالیستی و تنها ابرقدرت جهانی میبیند. تاریخ معاصرِ تقریبا تمام کشورهای توسعهنیافته یا "جهان سوم" شاهد تحمیل سیاستهای امپریالیسم به شیوههای مختلف بوده است. شیوههایی مستقیم و غیرمستقیم، اقتصادی، سیاسی و نظامی از طریق قراردادهای تجارت آزاد، عملیاتهای مخفی و کودتا، جنگهای نیابتی و اشغال مستقیم.
دوران سرمایهداری به عنوان نیروی نسبتا پیشرو برای توسعهی انسانی مدتهاست که تمام شده. امروز آمریکا خود را بر بالای کپه مییابد و حتی وقتی این کپه از درون در حال پوسیدن است حاضر به پایین آمدن نیست. این تنها باعث میشود تناقضات بالاتر و سریعتر روی هم جمع شوند. همهجا شاهد تشکیل شکافهایی در سلطهی امپریالیستها هستیم. دقیقا در همین مقطع است که به دیپلماسی برای تکمیل روشهای صریحتر نیاز است. و اینجاست که اوباما وارد میشود.
بعضی از واضحترین شکافها در خاورمیانه باز شدهاند. شرایط عینی اوباما را مجبور کرده رویکرد مشخص امپریالیسم آمریکا را تغییر دهد بدون اینکه لازم باشد مسیر عمومی آن را تغییر دهد. در حال حاضر قدرت او در این است که ضعف عینی کنونی را "تغییر در سیاست" بنامد و در عین حال هیچ سیاستی را به شکل جدی تغییر ندهد.
شش سال از تهاجم به عراق و اشغال متعاقب این کشور میگذرد. علیرغم "خروج" نیروهای آمریکا از شهرهای مهم عراق در اواخر ماه ژوئن، اشغال همچنان ادامه دارد. گرچه جمهوریخواهان بر سر نقشهی اوباما برای عراق کلی بالا و پایین پریدند و گفتند که او میخواهد "در برود" و چه و چه، اوباما موقعیت سیاسی و نظامی آمریکا در خاورمیانه را حفظ کرده است. تنها کاری که او کرده این است که مجبور شده عقبنشینی تاکتیکی کند تا بتواند بعضی از دست رفتههای سالهای اخیر را دوباره کسب کند.
گرچه رسما امور اکنون به دست دولت عراق است اما آمریکا حضور نظامی طولانیتری با بیش از 50 هزار نیرو دارد. ژنرال پترائوس، در اوایل ماه مه، اعلام کرد: "ما ده واحد ارتش و نیروی دریایی را برای یک دهه در عراق و افغانستان مستقر میکنیم".
کاهش نیروهای آمریکا در عراق با تبلیغات بسیار در بوق و کرنا شده است اما کسی چیزی از پیمانکاران امنیتصی خصوصی نمیگوید که با حدود 133 هزار نفر ارتش خصوصی عظیمی از سربازان اجیر دارند (تقریبا به همان تعداد نیروهای حال حاضر آمریکا در عراق). گزارش ماه ژوئن از پنتاگون نشان میدهد که در دورهی ریاستجمهوری اوباما شاهد 23 درصد افزایشِ "پیمانکاران امنیتی خصوصی" که در عراق برای وزارت دفاعِ آمریکا کار میکنند و 29 درصد افزایش در افغانستان بودیم. این گزارش به پیمانکاران وزارت دفاع اشاره میکند و شامل ارقام سازمانهای دیگر مثل وزارت امور خارجه نیست. جرمی اسکاهیل، نویسندهای که شرکت بلکواتر (که اکنون اسم خود را به Xe تغییر داده است)، یکی از بزرگترین پیمانکاران امنیتی خصوصی در عراق، را نزد عموم افشا کرد، اخیرا گفته است: "این یعنی اینکه تعداد پیمانکاران "امنیتی" و همچنین میزان گسترش آنها میتواند بیشتر باشد".
مزایدهی قرارداد با شرکتهای خصوصی نفت باز شده است. دولت عراق برای پرداخت خرج نابودیهای عظیمی که جنگ ایجاد کرده و حداقل تظاهر به اینکه کاملا حق حاکمیت کشور را به باد نداده است، تلاش به نشان دادن "استقلال" خود دارد. در واقع آنها دارند تلاش میکنند قیمتی را که از فروش منابع طبیعی عراق به دست میآورند بالا ببرند.
تا جایی که به تودههای عراق برمیگردد، جنگ هیچ چیز را حل نکرده است. صدام رفته است اما کشور ویران شده است. صدها هزار نفر کشته شدهاند. فقری که میلیونها نفر با آن مواجهند از حساب و کتاب خارج است. تنها راه پیشروی مرتبط ساختن مبارزرات تودههای کارگر عراق با مبارزرات وسیعتری است که در حال حاضر در منطقه صورت میپذیرد. حضور امپریالیسم آمریکا در هر کشوری در خاورمیانه تهدیدی برای همه و برای جهان است. مبارزه در نهایت باید به سمت سوسیالیسم برود که میتواند بالاخره با برنامهی واقعی و دموکراتیکِ تولید از منابع غنی منطقه برای ایجاد برنامههای تودهای استفاده کند، فقر و بدبختی که نتیجهی سلطهی امپریالیستها بر منطقه است، ریشهکن کند و صلح و رفاه پایدار به این منطقه بیاورد.
حتی پیش از جنگ عراق، با اشغال افغانستان مواجه بودیم و آنجا هم وضع بهتر نیست. در اینجا حتی چیزی شبیه طرح خروج نیروها هم در کار نیست. هر دو بالِ طبقه حاکمهی آمریکا بر سر اشغال افغانستان موافقند. در فوریه 2009 گزارش شد که آمریکا دو پایگاه نظامی بزرگ و جدید در جنوب افغانستان میسازد.
آمریکا با توجه به منابع عظیم نفت در خلیج فارس، دریای خزر و آسیای مرکزی و افزایش رقابت بین روسیه، چین و هند، میخواهد حضور مستقیم نظامی در آسیای مرکزی را تضمین کند.
امپریالیستهای روسیه اعتراض نسبتا بلندی بر سر برپایی پایگاههای دائمی و عظیم و سایر زیرساختهای آمریکا اینقدر نزدیک به منطقهی نفوذِ خود داشتهاند. چین نیز قراردادهای تجاری طولانیمدت و مناسبی با پاکستان امضا کرده است تا نفوذش در منطقه را تضمین کند. اوباما در ماه ژوئن لایحه الحاقی جنگ به ارزش 103 میلیارد دلار را امضا کرد که بندهایی از آن بودجهی ارتش پاکستان را افزایش میدهد. قراردادهای دیگری هم در کار است که تجارت بین شرکتهای آمریکا و پاکستان را تشویق میکند.
مداخلات بیشتر در پاکستان نوعی "برنامهی جانشین" پس از قتل بینظیر بوتو هستند. اما با کشتار بیشتر و بیشتر غیرنظامیان در حملات، حمایت داخلی در پاکستان کاهش مییابد. آمریکا برای حفظ پاکستان در حیطهی سیطرهی خودش در صورت لزوم از القاعده و طالبان به عنوان بهانهای برای دخالت بیشتر استفاده میکند.
تحولات انقلابی در ایران اوباما و امپریالیستهای آمریکا را به شدت به نگرانی انداخته است. واکنش آرام آنها به تحرکات پس از انتخابات نشانهای از همین بود. گرچه سیاست آنها برای ایران، تغییر رژیم است اما میدانند که جنبش تودهای واقعی که از پایین سازمان یافته است و میتواند در منطقه گسترش یابد به نفع آنها نیست. آنها این درس را در آمریکای لاتین فراگرفتهاند. حواسِ اوباما هست که بیش از آنچه مجبور است توازن منطقه را به هم نزند. اما تلاش او برای کنار زدن تناقضاتی که دهههاست انباشته میشوند در نهایت غیرممکن از کار در میآید.
هم روسیه و هم چین نفوذ بیشتری با ایران دارند و این کشور به عنوان نامزد سازمان همکاری شانگهای معرفی شده است، سازمانی که رقیب ناتو در منطقه است و در سال 2005 تقاضای آمریکا برای پذیرشش به عنوان ناظر را رد کرد.
همین تغییر نفوذ باعث شد اوباما امسال در تلاش برای افزایش حمایت از ادامهی "جنگ علیه تروریسم" به بازدید از ترکیه ترغیب شود. روابط آمریکا و ترکیه از زمان آغاز جنگ عراق تا حدودی مخدوش شدهاند. اما ترکیه هنوز میزبان یکی از پایگاههای مهم آمریکا در منطقه است و قدرت نظامی خودش را هم دارد که شامل ظرفیتهای هستهای مشترک میشود. از آنجا که این کشور در یکی از مناطق بسیار مهم استراتژیک جهان واقع شده است تمام بازیگران اصلی به دنبال آن هستند از اروپاییها و آمریکاییها تا ایرانیها، روسها و چینیها. به همین علت است که اوباما در میان بدترین بحران اقتصادی در دهههای اخیر، بازدید از ترکیه را در بالای فهرست اولویتهایش قرار میدهد.
بحران جهانی سرمایهداری تاثیری عظیم بر دنیا گذاشته است. در سراسر خاورمیانه یک رژیم باثبات هم پیدا نمیشود از اسرائیل تا مصر، از اردن تا ایران. تغییرات عظیم در توازن نیروهای جهان در برنامهاند. وظیفهی مارکسیستها این است که آماده باشند و غافلگیرِ رویدادها نشوند. تحولات اخیر در ایران یک نمونه است. ما باید در ضمن به کشورهایی همچون مصر و مراکش توجه کنیم.
اوباما و دولتش نهایت تلاش خود را میکنند تا تداوم نظام کنونی را تضمین بخشند. در نهایت این وظیفهی طبقهی کارگر آمریکا است تا به سرمایهداری در داخل و امپریالیسم در خارج خاتمه دهد. این تنها شعاری زیبا یا "فکری خوب" نیست بلکه به طور بسیار واقعی تنها راه پیشروی بشریت است. "تغییر سیاستی" واقعی که ما میخواهیم تغییر در حکومت طبقاتی است. طبقهی سرمایهدار دیگر شایستهی حکومت بر بشریت نیست و از این رو موقع آن شده که اکثریت، طبقهی کارگر، فرمان را به دست بگیرد. پیش به سوی پایان حکومت بانکهای بزرگ و تقسیم دنیا به دست امپریالیستها! پیش به سوی فدراسیون سوسیالیستی خاورمیانه و جهان!
منبع: 21 ژوئیه 2009 – نشریهی فراخوان سوسیالیستی (Socialist Appeal)، آمریکا